@hosseinhaerian سه بار صداش کردم. نشنید. فکر و خیال صبحونه و | Hosseinhaerian
@hosseinhaerian سه بار صداش کردم. نشنید. فکر و خیال صبحونه و ناهار و شامش شده بود. هیچی نمیخورد جز حرص... دستم رو گذاشتم رو شونهش و گفتم «هر چیزی که باعث فکر و خیالت شده، انقدر قوی نیست که به دست تو درست نشه.» چشماش رو بست و گفت « قویه. زورم بهش نمیرسه. دوباره گرفتار شدم. چشمام یکی رو دیده و دلم خواسته... » شنیدن این حرف از کسی که سالها نه چشمش کسی رو میدید و نه دلش کسی رو میخواست عجیب بود. ترسیده بود. جنس این ترس رو میشناختم. میترسید آیندهش یه نسخهی کپی شده از گذشته باشه. یه لبخند زدم و گفتم « حالت باهاش خوبه؟! » گفت « آره...خیلی. بهتر از تمام سالهای زندگیم. فقط میترسم این حال خوب خیلی عمرش طولانی نشه » بهش نگاه کردم و گفتم « ببین رفیق... آدم تو هر سنی، تو هر شرایطی، تو هر حالی نیاز داره کسی رو داشته باشه که بهش بگه من حالم باهات خوبه. پس خوشحال باش و به اینکه چی میشه فکر نکن. نذار این حال خوب با فکر اتفاقات گذشته زهرمار بشه» سرش رو تکون داد و گفت « اگه گذشته تکرار شد چی؟ » یه لبخند زدم و گفتم « اگه به گذشته فکر کنی، اگه گوشهی ذهنت مدام مرورش کنی ، حتما گذشته تکرار میشه. بدتر... شدیدتر... تو مغز و قلبت قبول کن که دیگه قرار نیست گذشته رو زندگی کنی. هیچوقت گذشتهت رو تو آینده راه نده و انتقام گذشتهت رو از آینده نگیر » #حسین_حائریان @hosseinhaerian