Get Mystery Box with random crypto!

𝐻𝑂𝑇 𝐿𝑂𝑉𝐸 z

لوگوی کانال تلگرام hot_lovem — 𝐻𝑂𝑇 𝐿𝑂𝑉𝐸 z 𝐻
لوگوی کانال تلگرام hot_lovem — 𝐻𝑂𝑇 𝐿𝑂𝑉𝐸 z
آدرس کانال: @hot_lovem
دسته بندی ها: بازی ها
زبان: فارسی
مشترکین: 6
توضیحات از کانال

𝐖𝐞𝐥𝐜𝐨𝐦𝐞 𝐓𝐨 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐧𝐞𝐥 𝐁𝐚𝐛𝐲❄
بغض یعنی خنده های ساختگی...💔
#Yas •• Boghz yani
چنلامون:)
• @BSYCK • 𝑺𝒕𝒊𝒄𝒌𝒆𝒓𝒔
• @HOT_LOVEM • 𝑻𝒆𝒙𝒕&𝑷𝒉𝒐𝒕𝒐
• @ahangay_me • 𝑷𝒍𝒂𝒚 𝒍𝒊𝒔𝒕

Ratings & Reviews

4.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 9

2021-10-30 16:31:53
883 viewsʷᶤᵈᴬ, 13:31
باز کردن / نظر دهید
2021-10-30 16:30:29


#قسمت16

با نیم نگاهی به دستی که روی سینه اش بود کنار گوشم با لحن هوس آلودی گفت
آره ، همشون مو مشکی _ ...
جذاب ، خوردنی و ....
چشمکی زد و ادامه داد
اما اونا یه فرق دیگه هم با تو داشتن آوار _ ...
اتفاقا این بار تو این مورد
مال تو رو بیشتر میپسندم !...

میدونی چه فرقی با اونا داری ؟؟
با کنجکاوی منتظر حرف بعدیش بودم ینی چه فرق دیگه ای بود که ازش حرف میزد ؟؟ ...

به کل قضیه رنگ موهام رو از یاد برده بودم ...

با حس دست داغ شاهین روی شکم عریانم
چشم هام و گرد کردم ...

- با این سن کمت هیکل خوبی داری..
بعد از فهمیدن منظورش پشت گوش هام داغ شد و از خجالت و تپش تند قلبم سرم و پایین انداختم ...!!

گفتم یه تنوعی بدم به خودم و این جنس و هم امتحان کنم .
در جریانی که ؟ !
بعد از حرفش یه خنده بلند و شیطانی کرد ..
کثافت به تمام معنا .
سعی کردم جلوی اشک هام و بگیرم
و حصار دست هاشو از تنم باز کنم
ولی با هر فشار من اون حلقه دست هاشو تنگ تر میکرد ...
سرش رو تو گودی گردنم برد و نفس داغشو فوت کرد .
لرزی کردم و گفتم
ولم کن خواهش می کنم _ ...
بغض توی صدام آشکار بود ولی اون لاله گوشم رو زبون زد و با هرم نفس های گرمش ادامه داد

777 viewsʷᶤᵈᴬ, 13:30
باز کردن / نظر دهید
2021-10-29 04:28:46


#قسمت15

و سعی کردم به صدای کر کننده قلبم گوش ندم...

+ چه موهای بلندی داری..
هر چند رنگش خیلی مزخرفه..

روی موهام خیلی حساس بودم همه میگفتن رنگ موهام خیلی کمیابه ولی این گودزیلا چی گفت؟؟

گفت مزخرفه؟...!!

با حرص زیاد دندون هامو محکم روی هم فشار دادم و دست هام و مشت کردم.

نفسم رو با فشار بیرون فرستادم و گفتم :

ببخشید که رنگ مورد علاقه شما نیست جناب..!

فکر کنم دختر هایی که باهاشون بودی موهای همشون سیاه بوده
درسته ؟؟؟ـ
با پوزخند و دل و جراتی که نمیدونم از کجا اومده بود دست به سینه نگاهش میکردم .

چشم های خندونش به یک باره رنگ شیطنت گرفت و دستشو دور کمرم حلقه کرد که هینی کشیدم و
دست راستمو بی اراده روی سینه سه تبرش گذاشتم ...

666 viewsʷᶤᵈᴬ, 01:28
باز کردن / نظر دهید
2021-10-29 04:28:27


#قسمت14

با تکون دادن سرم افکار بیهوده و ناراحت کننده رو از خودم دور کردم

با کرختی زیاد از روی تخت بلند شدم تازه یادم افتاد هیچی تنم نیست
وااای...!!!!

وقتی یاد اون لحظه که شاهین با وحشی گری تمام لباسم و پاره کرد و به جون تن و بدنم افتاد رو به یادم
میاوردم
به خودم می لرزیدم ...

سعی کردم به هیچ چیز فکر نکنم و فقط دنبال چیزی باشم که بتونم خودم رو باهاش بپوشونم واقعا
خجالت می کشیدم..

هم می ترسیدم که شاهین بخاطر اینکه منو با این وضع دید وسوسه بشه..

وسط اتاق بلاتکلیف و برهنه
وایستاده بودم
با حالت زاری به شانس بد خودم لعنت می فرستادم .

که محلفه روی تخت به چشمم خورد؛ بدون تلف کردن وقتی خم شدم و کشیدمش سمت خودم.

این وسط نگاه های هرز و تب دار شاهین گونه هام و از شرم سرخ کرده بودن.

تیله هاش جای جای تنم در حال چرخش بود.

با نزدیک شدن و نشستنش روی تخت نفسم از ترس رفت با احساس کردن دستش روی پای عریانم....
وحشت زده وبا چشم های گشاد شده به شاهین زل زدم.

سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم و بی توجه به شاهینی که با حالت مشکوک مرموز دستش رو روی پام میلغزوند بی توجه باشم.

+ چرا خشکت زده جوجه کوچولو؟؟ _ ..
با لمس موهام تمام حواسم رو به حرکت انگشتان شاهین دادم


569 viewsʷᶤᵈᴬ, 01:28
باز کردن / نظر دهید
2021-10-29 04:27:54


#قسمت13

+ پاشو..!

تکونی خوردم؛ خدا ذلیلت کنه نامرد.

خجالتم نمیکشه با پرروی دستور میده عوضی.

صورتم و مستقیم جلوی صورتش چرخوندم.

با اخم بهش نگاهی کردم
که یهو چشم تو چشم شدیم ...

+ گمشو لباس بپوش... غذا درست کن! گشنمه.

از تموم حرفاش حس مزخرفی بهم دست میداد درد وحشتناک زیر دلم هم از یه طرف طاقتم رو بریده بود.

از طرفی هم اینکه چطوری باید از این به بعد زندگی میکردم با این عفت برباد رفته.. هر لحظه تا مرز گریه میبرد من و.

از این به بعد چطور باید این کوه غرور و زورگو رو تحمل کنم؟

اونم به چه عنوان متجاوز..! شوهررر!!

چه قدر این کلمه برام نا اشنا و استرس زا بود..

یعنی از این به بعد من نسبت به این عوضی وظایفی دارم که تا حالا فقط در مورد همچنین موضوع هایی چیزی نمیدونستم که خودش چند ساعت پیش متوجهم کرد!

اصلا زن بودن برای مردی که من براش هیچ ارزشی ندارگ و هیچ حسی بینمون نیست

یعنی چی !!

سعی کردم به این فکر های وحشت آور پا ندم...

از ترس اینکه دوباره داد مثل یک بچه مطیع ازجام بلند شم.

474 viewsʷᶤᵈᴬ, 01:27
باز کردن / نظر دهید
2021-10-26 13:03:52
#قسمت12

تا به حال شده از خدا بخوای مرگت و زودتر برسونه تا خلاص شی از هر چی درده کثافته تو دنیا؟

با خودت فکر کردی بی کس و تنها ترین آدم کره خاکی هستی؟ ارزو هات جلوی چشمات نابود شه ؟

... ! من دقیقا همین حال و دارم نفس کشیدن برام بی معنیه ؟خدایا این بود حمایتت از بنده حقیرت_ ..

صدای زنگ در بلند میشه.. شاهین بدون تلف کردن وقتی از روی تنم کنار میره و
نگاه درمانده ای به منی که به ظاهر با بیخیالی و بغض خیره اش هستم میندازه و رو به من میگه:

+ نکنه به یکی خبر دادی که بیاد تورو از دست یه گرگ نجات بده؟!

عصبی نفس های کشدار میکشید

... ... پوزخند عمیقی رو لبم شکل میگیره..

با نفرت روم و ازش میگیرم!

با شنیدن ادامه جملش خون تو رگام یخ میبنده.

+ کاری نکن به همه بگم خودت شروع کردی تو با لباس های ناجورت وسوسم کردی.


!! این دل شکسته من طاقت پودر شدن و نداره دیگه داره؟

با عصبانیت و بغض جوری که سعی دارم نگذارم اشک هام حال بدم رو رسوا کنن بریده بریده مینالم :

- به کسی چیزی نمیگم..

لباس هاشو از روی زمین برمیداره و از اتاق خارج میشه..

یه آدم چقدر میتونه عوضی باشه؟!

... تو یه آن کل وجودم میلرزه میچرخم وگریه های بلندم رو توی بالش خفه میکنم.

... ... ... هق میزنم هوا خیلی کمه!
بی حال از اشک هام که بند نیومدن خودم و روی تخت جابه جا میکنم و به سقف خیره میشم ...


... ... کمی بعد شاهین با خونسردی وارد اتاق میشه هیچـعکس العملی نشون نمیدم انگار
که هیچ چیزی تغییر نکرده ...

انگار متجاوز روح و بدنم وارد اتاق نشده.

575 viewsʷᶤᵈᴬ, 10:03
باز کردن / نظر دهید
2021-10-25 07:59:52
میدونی خستمم.....
531 viewsʷᶤᵈᴬ, 04:59
باز کردن / نظر دهید
2021-10-25 07:59:21

#قسمت11

با گازی گرفت دیگه صبرم تموم شد؛ از یه طرف درد داشتم از طرف دیگه هی آزارم میداد با داد گفتم :

- خیلی پستی روانی نامرد..!

با سوزش گونم متوجه شدم سیلی محکمی خوردم.

از درد نفسم رفت به خاطر برخورد سرم به تاج تخت!

گونه ای که شاهکارش روش خودنمایی میکرد و با پشت دست لمس کرد زل زد به تیله های اشکیم

+ آدمت میکنم گلم.

ترسیدم.. باز دیوونه شده بود! دستم رو بالا آوردم تا چشمام و‌ پاک کنم

با یه حرکت از دستم گرفت و پیچوند؛ آخ بلندی گفتم فشار انگشت هاش روی دستم بیشتر و بیشتر میشد.

با لجاجت میخواستم دستم و بکشم تا بیشتر از این آسیب نبینه.

حتی گریه و جیغ هام دلشو به رحم نمی آورد..

زور بازو اون کجا دست بی جون من کجا؟

+ درد میاد هوم؟

- خداااااا

با فشار دیگه ای که به دستم وارد کرد اشکام راه خودشون رو باز کردن.

نتونستم جلوی دهنم رو بگیرم و فریاد بلندی کشیدم

سیلی دوم رو با بی رحمی تموم به شکم عریانم زد.

از درد خدارو با اعماق وجودم صدا زدم.

مشت و ضربه های بعدی بدون هیچ تلف کردن وقتی به تنم کوبیده شدن!

التماس کردم.. قسمش دادم..

گاهی فکر میکنم رحیم تو سینه اش به جای قلب سنگ داره...


525 viewsʷᶤᵈᴬ, 04:59
باز کردن / نظر دهید
2021-10-25 07:56:39


#قسمت10

لبخند خبیثی زدم و خودم کشیدم سمتش..

نفسم رو با خشونت به لاله گوشش فوت کردم و با صدای مرموز گفتم :

+ ولی من هنوز از این تن هوس انگیزت سیر نشدم!

دوست دارم باز طعمت بره زیر دندونم، دلت میخواد از نامزدت تمکین کنی؟!

با نگاه بغض دار و بی رقم خیره ام شد، شبیه فرشته هایی شده بود که بال و پرش و قیچی کردن..!

انگار خودشم میدونست تنها داراییش به تاراج رفته دیگه چیزی واسه از دست دادن نداره.

بی ارزش تر از قبل شده بود.

#آوار

بدنم بخاطر اون سیلی هایی که با بی رحمی و سنگدلی تمام به وجودم کوبیده شده بود درد داشت

پوست کنده شده کنار گوشم باعث شده بود سوزش وحشتناکی به سراغم بیاد .

بی روح به لب هاش زل زدم..بازم؟
خب چرا از من میپرسه؟

مگه نظر من مهم؟ یا چرا باید مخالفت کنم؟ دیگه چيزی واسه از دست دادن مگه برام مونده؟

من دیگه مردم، یه مرده متحرکم..
چیزی نمیگم حرفی نمیزنم اونا من و نابود کردن.

با دیدن چشم های اشک آلودم لیسی به لباش زد و سرش رو فرو برد تو گردنم


450 viewsʷᶤᵈᴬ, 04:56
باز کردن / نظر دهید