2022-11-29 13:18:43
آیا انقلابیگری یک عارضه روانی است؟در پی اعتراضات اخیر و زد و خوردهای کلامی میان برخی چهرههای اصلاحطلب و کاربران مجازی، دکتر علی سرزعیم مطلبی با دو عنوان "روانشناسی انقلابیها" و "روانشناسی انقلابیگری" در توصیف و بررسی پدیدهای به نام "انسان انقلابی" از منظر روانشناسی نوشته است. او انسان انقلابی را براساس مشابهتهایی که مدعی است انقلابیون ۵۷ و نوانقلابیهای ۱۴۰۱ دارند و همچنین تفاوتهای آنها با "
مردم عادی" تعریف کرده است.
اما در این نوشته انسان انقلابی محدود به انقلاب ۵۷ و جنبش اخیر نیست و آنچه او
روحیات انقلابی و
انقلابیگری بدون هیچگونه تفکیک و تمایز مینامد را میتوان به تمامی جنبشهای انقلابی تعمیم داد، که در نوع خود بسیار عجیب است. استفاده از تحلیل روانشناسی برای توضیح برخی گرایشات فکری خاص در میان نظریهپردازان حوزه علوم انسانی غیرمعمول نیست، اما توصیف گروه وسیعی از انسانها در دورههای مختلف تاریخی و شرایط متنوع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... با طیف بسیار وسیعی از برچسبهای غیرمعمول در ادبیات علمی، آش شلم شوربایی است که گویا فقط از استاد و روشنفکر ایرانی بر میآید.
تفاوتی ندارد شخص معترض از نظر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی چه گرایشاتی دارد، فقیر است یا ثروتمند، معلم است یا کارگر، فیلسوف است یا جامعهشناس، نویسنده است یا هنرمند، دیندار است یا بیدین، در چه جامعهای زندگی میکند، علیه چه چیزی اعتراض میکند و چه خواستههایی دارد. همین که
اصلاحات تدریجی و گام به گام را وا نهاده و خواستار تغییرات رادیکال است، از دایره "
مردم عادی" خارج شده و محکوم به داشتن ویژگیهای
انسان انقلابی است که ازقضا براساس یافتههای روانشناسی استاد اقتصاد، بدون استثناء همگی تحقیرآمیزند!
او بدون اینکه تفاوتی میان جنبش اخیر و انقلاب ۵۷ قائل شود، روغن ریخته را خرج امامزاده میکند و از ذهنیت منفی نسبت به انقلاب ۵۷ بهره میگیرد تا در جایگاه قاضی عادل و دانای کل بنشیند و معترضان را با نسبت دادن تحقیرآمیزترین صفات خوار و خفیف جلوه دهد. ناسزاهایی از قبیل
تخریبگر، خشونتطلب، شیفته قدرت، خام و دگم اندیش، غیرمنطقی، فاقد قدرت تحلیل، عجول، دارای ظرفیت ذهنی پایین، توهمزده، پرخاشجو، متعصب و ذهنبسته، طرد شده، سیاستزده، خیالپرداز، فرصتطلب و دروغگو.نظریهپرداز بینارشتهای این قاعده ساده را متوجه نمیشود که وقتی بخواهیم صفات و ویژگیهایی را به گروهی نسبت دهیم، هرچه گروه کوچکتر و صفات مورد نظر محدودتر باشد، تحلیل ما به واقعیت نزدیکتر است (و بالعکس). برای مثال گزاره "برخی خوزستانیها خونگرماند" از گزاره "خوزستانیها خونگرم و مهماننوازند" دقیقتر است و به واقعیت نزدیکتر، چرا که گزاره اول هم جمعیت محدودتری را شامل میشود و هم صفات کمتری را. همچنین در ادبیات علمی پرهیز از صفاتی که قابل تعریف و سنجش دقیق نیستند نیز از اصول بدیهیاست که استاد از روی آن هم میپرد.
نویسنده نه محدودیتی برای انقلابیگری قائل شده و نه در کاربرد کیلوییِ انواع و اقسام ناسزای علمی (!) تقوایی به خرج داده است. محض رضای خدا هر صفت ناپسندی که دم دست آمده را در مطلب گنجانده تا تحلیل روانشناسیاش لنگ نماند! گویی به تعبیر دکتر مرتضی مردیها ناخودآگاه خواسته است "بیعلمی خود را با بیتقوایی بیشتر درمان کند".
البته ایراد روششناسی و حتی نگارشی به استاد و روشنفکر ایرانی سختگیری و تنگچشمی بیمورد است. در نظام علمی مافیایی و به تعبیر مردیها گلدکوئستی که همه به داد و ستد هیچ و تولید و تقسیم جهل مشغولند و بازار اغفال مخاطب با مهملات شبیه علمی و نثر مسجع سکه است، سخن دقیق و بهقاعده بر مبنای مطالعه و تحقیقات به چه کار میآید؟
با خواندن این مطلب خواننده به معضل کمهوشی میرزابنویسان هم پیمیبرد، آنجا که نویسنده بیاخلاقی خود را هم مانند بیسوادیاش نتوانسته پنهان کند و خواننده بیدرنگ به این موضوع پی میبرد که او عمدا قصد دارد با توسل به ادبیات شبهعلمی معترضان را تحقیر کند و خشم و تنفر خود را پشت برچسبهای به ظاهر علمی پنهان سازد، و مزورانه برخی "نجاسات مسجع" اخیر که دکتر سروش در فضای مجازی پراکنده را هم لابلای متن جاسازی کند!
درحالی که این روزها وحشیانهترین اشکال خشونت علیه معترضان روا داشته میشود، او حتی ابایی ندارد با "تخریبگر" و "خشونتطلب" نامیدن معترضان، تلویحا خشونت علیه آنان را توجیه کند. استاد در پایان تحلیل درخشان خود ظفرمندانه و مشفقانه روحیات انقلابی را نوعی
آسیب روانی معرفی میکند که شخص انقلابی
قربانی آن شده است و باید به آن
کمک کرد به
حالت عادی در آید و آرام آرام قوه تفکر خود را بر قوه خشم و کینه غالب کند. بد نیست استاد برای اهل علم توضیح دهد که از کدام مسیر علمی به این نتیجه بدیع رسیده است که معترضان را در بهترین حالت به مداوای روانی حواله میدهد.
کاظم بهرامی
@ieairan
512 viewsedited 10:18