Get Mystery Box with random crypto!

یک عکس از جلد دوم مجموعهٔ آثار مارکس و انگلس ص. ۶۱۳ است و دیگر | Imani - Denktagebuch

یک عکس از جلد دوم مجموعهٔ آثار مارکس و انگلس ص. ۶۱۳ است و دیگری از کتاب آموزهٔ کارل اشمیت اثر هاینریش مایر ص. ۲۱۸‌

کمونیسم و ناسیونالیسم هر دو تأکید دارند که با دموکراسی یکی‌اند. انگلس می‌گوید کمونیسم و دموکراسی یک چیزند. اشمیت می‌گوید ناسیونالیسم واقعی و دموکراسی جدایی‌ناپذیرند. هر دو ایدئولوژی، دولت حقیقی را دولت منتخب و مبتنی بر دموکراسی می‌دانند، دست به بسیج توده‌ها می‌زنند و با نامگذاری به توده‌ها شکل می‌دهند: اولی می‌گوید توده طبقهٔ کارگر است، دومی می‌گوید توده ملّت است. در واقعیت اما، نه طبقهٔ کارگر وجود خارجی دارد و نه ملّت، بلکه هر دو «واحد»ی ذهنی/خیالی‌اند.

اگر فکر می‌کنید انگلس و اشمیت در جمله‌ای که می‌گویند صادق نیستند، اشتباه می‌کنید. انگلس و اشمیت حقیقتاً هر دو طرفدار دموکراسی‌اند. دموکراسی تنها شیوه و ساز‌ و کاری است که دولت مورد نظر آنها می‌تواند در آن به قدرت برسد. دولت مورد نظر آنها چیست؟ مارکس نام آن را «دیکتاتوری پرولتاریا» نامیده. به گفتهٔ مارکس چون طبقهٔ کارگر شعور ندارد، یک حزب که به آگاهی طبقاتی پرولتاریایی رسیده، باید یک دیکتاتوری پرولتاریا تشکیل ‌دهد! آرزوی مارکس را لنین و استالین عملی کردند. کارل اشمیت نیز، در کتابهای مختلفی (وضعیت تاریخی پارلمانتاریسم امروزی، الهیّات سیاسی، مفهوم امر سیاسی و… منجلمه «دیکتاتور»)، بر این باور است که ملّت باید یکپارچه باشد/شود و تحقّق ارادهٔ عمومی خود را به پیشوا واگذار کند. از نظر اشمیت پیشوا باید «دیکتاتور» باشد. پیش از به قدرت رسیدن هیتلر اشمیت از لفظ پیشوا استفاده نمی‌کرد و همان دیکتاتور را تنها به کار می‌برد.

تخم هر دو ایدئولوژی کمونیسم و ناسیونالیسم در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم در فرانسه کاشته شد و با خون صدها هزار تن از قربانیان انقلاب فرانسه آبیاری شد تا در قرن بیستم صدها میلیون انسان را به کام مرگ بفرستد.