از حکمتهای ۳۰+ سالگی با چاشنیِ فلسفهٔ اخلاق *** اخطار: زیر | Imani - Denktagebuch
از حکمتهای ۳۰+ سالگی با چاشنیِ فلسفهٔ اخلاق *** اخطار: زیر سیسالهها نخوانند
«بخش دوم»
گاهی از دل این تشدیدِ سرکوب، خیانت عاطفی بیرون میآید یعنی مردان میروند و عاشق زن دیگری میشوند، یا سرکوب ادامه پیدا میکند تا جایی که رابطهٔ زن و مرد تبدیل به رابطهٔ دو همخانه یا به قولی رابطهٔ خواهر-برادری میشود، یعنی رابطهای مبتنی بر احترام، علاقه و حسّ خانوادگی، اما بدون علاقه و شور جنسی. اگر این اتفاق در حدود سن چهل سالگی هم بیفتد (شایع در این سن) با «بحران میانسالی» هم همراه میشود و کمپلکسی از احساسات «خوشبخت نبودن/ناراحتی»، «پشیمانی»، «ناتوانی»، «دوستداشتنی یا خواستنی نبودن»، «از دست دادن پارتنرهایِ ممکنِ بهتر»، «frustration»، «پیری» (در مورد بحران میانسالی) و… به زن و مرد دست میدهد که خب در مواردی باز هم نهایتاً به جدایی/طلاق در سنین بالا منجر میشود.
این بحران اصلی رابطهٔ زن و مرد است که از «تناقض»ی برخاسته از «طبیعت» زن و مرد برمیخیزد. نه زن از «قصد» میخواهد چنین اتفاقی بیفتد و نه مرد. این برخاسته از «طبیعت» آنهاست و اتفاقاً «قصد و خواست» آنها ساختن رابطه یا نجات رابطه است. این حقیقت را یا کسی جرأت و صداقت بیانش را ندارد، یا شاید به دلیل نوعی خودسانسوری (اعم از شخصی یا اجتماعی) بیان نمیکند. شخصی: نمیخواهد با این تناقض مواجه شود! چون همچون مشکلی لاینحل به نظر میرسد. اجتماعی: غلبهٔ بدیهیشدهٔ آموزهای فمنیستی حتی به شکل ناخودآگاه در آموزشهای ما در خانه و مدرسه و دانشگاه و جامعه و محل کار و رسانهها و مدیومهای ارتباط متقابل (communication). (تصّور ما از چیستی مردانگی و زنانگی همیشه به دنبال تائید و تصدیقِ اجتماعی است، یعنی بقیه آن را بپذیرند و آن را با عناوین مختلف مثل عناوینِ سخیف و زشت دیسکِردِت و تقبیح نکنند.)
چرا فمنیسم؟ این سوال یک مقاله در جواب میطلبد، ولی یک گوشهاش را میخواهم اینجا باز کنم: جا زدن طبیعت زن به جای طبیعت مرد. طبیعت زن «جلب توجّه» از طریق «زنانگی و مادینگی» خودش است، امروز به جز قبایلی در افغانستان و ایران و آفریقا مردی مانع بروز و ابراز «زنانگی و مادینگی» زنش نمیشود. نه زنش را میپوشاند، نه مانع لباس سکسی و جذاب پوشیدن او میشود، نه مانع رقص او در اجتماع، نه مانع مثلا دردِدل کردن زنش با کشیش جذاب و صبور و باتقوایِ محل یا احیاناً فلان دوست خانوادگیِ گِی، ووو. چرا؟ چون میداند اگر مادینگی و زنانگی زنش را بگیرد، همان بلایی سر مادینگی و زنانگی زنش و سر رابطهاش میآید که در صورتِ گرفتنِ مردانگی و نرینگی خودش بالا اتفاق افتاد. اگر زنی اینجا ادعا کند (مردانِ فمنیست یا فاقد مردانگی/نرینگی هم ممکن است چنین ادعایی کنند) که در طبیعت زن است که با مردهای زیاد و ناشناسی فقط برای لذت جنسی سکس کند، شک نباید بکنیم فمنیست است چون میخواهد به زور یک ویژگی «طبیعی» مردانه را به زنان نسبت دهد تا رابطهٔ طبیعی زن و مرد را با همهٔ مشکلاتش «به ظاهر» به نفعِ زنان؛ بحرانیتر بکند تا نتایج دلخواه ایدئولوژیک خودش یا ارضاء «سایکولوژیکِ» خودش را بگیرد، (اشتباه نکنید من نمیگویم مطلقاً زنانی وجود ندارند که دوست داشته باشند با مردان زیادی سکس کنند، آنها ولی قاعده نیستند، یعنی وضع آنها توضیحدهندهٔ «طبیعت زن به طور کلی» نیست، پس آنها نیز اینجا موضوع بحث من نیستند) ولی اتفاقی که در عمل این وسط خیلی وقت است افتاده و شایع هم شده: «بحران مردانگی و نرینگی» است که از قضا نهاد خانواده را از همیشه متزلزلتر و سلامت روانی و جنسی (و حتی جسمی) زن و مرد را در جامعه از همیشه بیشتر در معرض خطر و بیماری قرار داده است.
نظرات و انتقادات خودتان را میتوانید برایم @i89_D بنویسید. در صورت بحثپذیر بودن آن با اجازهٔ خود شما با یا بدون اسم شما در کانال میگذارم و اگر خودم رویش کامنتی داشتم جداگانه میگذارم.