Get Mystery Box with random crypto!

بخش نخست یکم. جوامع بشری نقصان‌ها و مشکلاتی دارند که باید | Imani - Denktagebuch

بخش نخست

یکم.

جوامع بشری نقصان‌ها و مشکلاتی دارند که باید برطرف شوند. کامل‌ترین و بهترین سیستمی که می‌تواند این مشکلات را برطرف کند «دولت دموکراتیک» است. دموکراسی کامل‌ترین چارچوب نهادی برای حل مشکلات جوامع و پیشرفت بشر است. دموکراسی یعنی حکومت مردم بر مردم برای مردم. به همین دلیل مالیات در دموکراسی‌ها، هزینه‌‌ای است که بابت خدمات دولتی پرداخت می‌شود و فرار از مالیات دزدی است که باید مجازات شود.

دوم.

هر کشوری اصول دموکراسی را بیاموزد و به کار ببندد، مسیر توسعه و پیشرفت برای او همچون اتوبانی صاف، بدون محدودیت سرعت و بدون ترافیک خواهد بود. دموکراسی تنها فُرم مشروع دولت است و به همین دلیل باید به همهٔ نقاط جهان صادر شود. فُرم‌های دیگری از دولت هم وجود دارد اما نباید فراموش کنیم هر دولتی، منجلمه دولت‌ دیکتاتوری و استبدادی، بهتر است از بی‌د‌ولتی است.

سوم.

مالکیّت خصوصی و بازار هر دو نهادهای سودآوری هستند اما دولت‌های دموکراتیک باید با انحصار قانونگذاری و انحصار اعمال خشونت شرایطی را ایجاد کنند تا مالکیت خصوصی و سود از راه و روشی مبتنی بر «مسئولیت اجتماعی» در برابر رفاه جمعی یا منافع ملّی بدست بیایند و مورد استفاده قرار بگیرند. بازار باید کارآمد بماند اما بازار نباید خدماتی تولید کند که ارائه آن در انحصار دولت‌هاست: از امنیّت و قضاوت تا آموزش و درمان و خدمات اجتماعی برای نیازمندان. بازار نهاد مناسبی برای ارضاء نیازهای اجتماعی نیست، این دولت است که می‌تواند چنین خدماتی را ارائه کند.

چهارم.

دولت‌ها باید طمع اقتصادی و سوداگری را تحت کنترل قرار دهند. سوداگری علت‌العلل مشکلات اجتماعی و بحران‌های مالی است. بازار همیشه شکست می‌خورد و تنها این دولت است که می‌تواند انسان‌ها را از وضعیت بحرانی نجات دهد. فقط دولت می‌تواند با تنظیم مقررات و همچنین کنترل بانک‌ها، صنعت و بازارهای مالی از بروز بحران‌های مالی جلوگیری کند. بانک‌ها و شرکت‌ها ورشکست می‌شوند، دولت و بانک مرکزی‌اش اما نه تنها ورشکست نمی‌شوند، بلکه با استخدام بهترین اقتصاددان‌ها، ریشه‌ها و علل بحران‌های مالی را کشف می‌کنند، و با چاپ پول در بانک‌‌های مرکزی‌شان بانک‌ها و شرکت‌ها را از ورشکستگی نجات می‌دهند، شغل‌ها را حفظ می‌کنند و مانع فروپاشی اقتصادی می‌شوند.

پنجم.

نابرابری اجتماعی، تنها بین طبقهٔ کارگر و سرمایه‌دار وجود ندارد، نابرابری بین مرد و زن، بین سفید‌پوستان و رنگین‌پوستان، بین هتروسکشوال‌ها و LGBTQIA و … وجود دارد. در حالیکه انسان‌ها همه برابرند و اگر از «شانس برابر»ی برخوردار باشند توانایی‌های یکسانی دارند. همچنین جوامع گوناگون اگر از شانس برابری برخوردار می‌بودند سهم یکسان و برابری در ساختن تمدّن‌ها ایفاء می‌کردند. برای از بین بردن نابرابری اجتماعی و جهانی باید شانس‌ برابر ایجاد کرد. هزینهٔ ایجاد این شانس برابر به اضافهٔ هزینهٔ بهبود زندگی گروه‌هایی که قربانی نابرابری شده‌اند (کارگران، زنان، رنگین‌پوستان، LGBTQIA و کشورهای توسعه‌نیافته) و همچنین هزینهٔ سازماندهی آنها را باید مردانِ سفیدپوستِ هتروسکشوالِ غربی (و به تبع آن نهاد خانواده) پرداخت کند، زیرا آنها از این فرصتِ قرن‌ها نابرابر استفاده کرده‌اند و قدرت تولید کالا و خدمات و در یک کلام تولید ثروت را دارند.

شش.

دولت‌ها همچنین باید علاوه بر بودجه‌های توانمندسازی اقشار بالا، بودجه‌ای برای نهادینه‌سازی چندفرهنگ‌گرایی اختصاص دهند و همچنین برنامه تشویق پناهندگی و مهاجرت از کشورهای توسعه‌نیافته ترتیب دهند. مهمتر از این اما، بحران جهانی محیط‌زیست و گرمایش جهانی است. برای دهه‌های متمادی دولت‌ها به بازار انرژی بی‌توجه بودند و این موضوع باعث شده مصرف انرژی‌های تجدیدناپذیر و دیگر اقدامات بشر در طبیعت، جهان را در آستانهٔ یک فاجعهٔ غیرقابل‌تصوّر قرار دهد. دولت‌ها باید از طریق مشاوره با بهترین متخصصان محیط‌زیست در این زمینه سیاست‌گذاری کنند، مقررات تنظیم کنند و دست آخر با قانونگذاری و اجرای آن بحران جهانی محیط‌زیست را مهار کنند.

***

بر دوستان نباید پوشیده باشد که شش ادعای بالا از نظر من زباله‌ای بیش نیستند. زباله‌‌هایی کاملا بی‌معنا و البته بسیار خطرناک. سؤال اصلی اما اینجاست: این حجم عظیم از بُلشِت و زباله را چه کسانی تولید کردند/می‌کنند؟ و چه کسانی از آن بهره و سود می‌برند؟ و چگونه است که ما حجم بزرگی از این زباله را هر روز در اشکال مختلف در رسانه‌های گوناگون دریافت می‌کنیم؟ و چگونه است که کسانی در اطراف ما گاه و بیگاه همین زباله‌ها را استفراغ می‌کنند؟