Get Mystery Box with random crypto!

Nepenthe

لوگوی کانال تلگرام in_nepenthe — Nepenthe N
لوگوی کانال تلگرام in_nepenthe — Nepenthe
آدرس کانال: @in_nepenthe
دسته بندی ها: سرگرمی ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.62K
توضیحات از کانال

Nepenthe:

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 10

2022-06-07 22:45:02 غلط است هرکه گوید که به دل رهست دل را،
دل من ز غصه خون شد؛ دل او خبر ندارد.

- وحشی بافقی
20 views19:45
باز کردن / نظر دهید
2022-06-07 22:45:02 عشق اول، نمی میرد!
بلکه عشق واقعی می آید و آن را زنده به گور میکند..

- محمود درویش"
19 views19:45
باز کردن / نظر دهید
2022-06-07 22:44:49
°به چشم دیدم تو نگات موج°
19 views19:44
باز کردن / نظر دهید
2022-06-07 17:01:23
#girl
55 views14:01
باز کردن / نظر دهید
2022-06-07 17:00:49
#boy
53 views14:00
باز کردن / نظر دهید
2022-06-07 15:30:33 یک جوری شوده از همه به غیر تو بدم میاد
64 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-07 09:35:16 تو رو میبینم ضربان قلبم میره بالای صد

:))
91 viewsedited  06:35
باز کردن / نظر دهید
2022-06-06 23:34:06
#girl
118 views20:34
باز کردن / نظر دهید
2022-06-06 23:10:36 Whatever and however in the end, I'm glad to know you.
پایان هر چی شد، خوشحالم که تو رو می‌شناسم.
128 views20:10
باز کردن / نظر دهید
2022-06-06 17:36:01 شاید خیلی یادش نیاد از قشنگی اون روز ؛ اما من به خوبی یادمه که ساعت ۱۴:۳۵ دقیقه بهم اس ام اس دادی: سلام دلیل حال خوبم، امروز عصر ساعت ۵ کافه تچر همون جای همیشگی منتظرتم. منم همون لحظه جوابتو دادم: خیلی زود میبینمت بچه پرو.
مثل برق و باد زمان گذشت و بدو بدو خودمو رسوندمو اومدم و منتظرش نشستم. نیم ساعتی منتظرش بودم و چشم انتظار که از در بیاد تو ببینمش؛ تو حال و هوای خودم بودم که دیدم دوباره اس ام اس داد: بیا جلوی در من توی ماشین منتظرت نشستم.
کوله ام و برداشتم و رفتم سمتش دیدم که اون طرف خیابون منتظرمه. سوار ماشینش شدم؛ به محض اینکه چشمام به چشمش افتاد یادم رفت که کی ام و الان کجام. تیپ سر تا پا مشکیش با چشم‌ هایِ عسلیش همون عطر تندی که من دوسش داشتم و چال گونه اش که از دیدنش سیر نمیشدم. شیشه سمت خودش رو تا نیمه داده بود پایین و سیگارش رو روشن کرده بود و خاکسترای سیگارشو از گوشه ی شیشه میریخت بیرون. از لحظه ای که سوار ماشین شدم یه لحظه هم ازش چشم برنداشتم؛ اونقدر جذاب و دوست داشتنی شده بود که دلم میخواست خودمو توی بغلش خفه کنم.همونجور که خیره شده بودم بهش دستشو اورد و انگشتامو بین انگشتاش گرفت و فشار داد. اروم دستم اورد بالا و پشت دستمو بوس کرد.
چندساعتی رو تو راه و ترافیک گذروندیم ولی بالاخره به مقصد رسیدیم؛ همه چیز طبق رواب عادیش سپری شد.رفتیم توی یه کافه اون طرف شهر؛ ساکت و خلوت. دقیقا روبروم نشسته بود که گارسون با یه باکس گل اومد سمتم و اون روبروم گذاشت؛ همون لحظه نگاش کردم که با صدای بم و مردونش بهم گفت: دوسالی میشه که از این روزامون میگذره اما وقتش بود زندگیمون یه شکل دیگه به خودش بگیره؛ از این لحظه به بعد بدون هیچ ترسی، نگرانی، استرسی تا همیشه و هرلحظه کنارخودم میمونی! و همونجا بود که حلقه رو از توی باکس گل دراورد و دستم کرد و گفت: یکی شدنمون مبارک برای همیشه دلیل حالِ خوبم.
154 views14:36
باز کردن / نظر دهید