Get Mystery Box with random crypto!

#عارف‌نامه قسمت #هشتم من ایرج نیستم دیگر، شرابم مرا جامد مپن | اشعار ایرج میرزا | Iraj mirza

#عارف‌نامه قسمت #هشتم

من ایرج نیستم دیگر، شرابم

مرا جامد مپندارید آبم

الا ای عارفِ نیکو شمایل

که باشد دل به دیدارِ تو مایل

چو از دیدارِ رویت دور ماندم

ترا بی مایه و بی نور خواندم

ولی در بهترین جا خانه داری

که صاحب خانه‌ای جانانه داری

گُوارا باد مهمانی به جانت

که باشد بهتر از جان میزبانت

رشیدُ القَد صحیحُ الفِعلِ و القول

فُتاده آن طرف حتّی ز لاَحول

مودَّب، با حیا، عاقل، فروتن

مُهَذَّب، پاک‌دل، پاکیزه دیدن

خلیق و مهربان و راست گفتار

توانا با توانایی کم آزار

ندارد با جوانی هیچ شهوت

به خُلوت پاک دامن تر ز جَلوت

چو دیده مرکزی‌ها را همه دزد

خیانت کرده و برداشته مزد

ز مرکز رشتۀ طاعت گسسته

کمر شخصاً به اصلاحات بسته

یکی ژاندارمری بر پا نموده

که دنیا را پر از غوغا نموده

به هر جا یک جوانی با صلاحست

در این ژاندارمری تحت السِّلاحست

همه با قوّت و با استقامت

صحیح البُنیه و خوب و سلامت

چو یک گویند و پا کوبند بر خاک

بیفتد لرزه بر اندامِ افلاک

در آن ژاندارمری کردست تأسیس

منظّم مکتبی از بهرِ تدریس

گروهی بچّه ژاندارمند در وی

که الّلهُمَّ اَحفِظهُم مِنَ الُغَی

همه شِکّر دهن شیرین شمایل

همانطوری که می‌خواهد تو را دل

به رزمِ دشمنِ دولت چو شیرند

به خونِ عاشقان خوردن دِلیرند

عبوسانند اندر خانۀ زین

عروسانند گاهِ عزّ و تمکین

همه بر هر فنونِ حرب حایز

همه گوینده هَل مِن مُبارِز

همه دانایِ فن، دارایِ علمند

تو گویی از قشونِ ویلهلمند

به گاه جست و خیز و ژیمناستیک

تو گویی هست اعضاشان ز لاستیک

کشند ار صف ز طهران تا به تجریش

نبینی‌شان به صف یک مو پس و پیش

چنان با نظم و با ترتیبِ عالی

که اندر ریسمان، عِقدِ لآلی

همانا عارف این اطفال دیدست

که در ژاندارمری منزل گُزیدست

بیا عارف که ساقَت سم در آرد

میانِ لُنبَرَینَت دُم در آرد

شنیدم سوء خُلقت دبّه کرده

همان یک ذرّه را یک حَبّه کرده

ترقی کرده ای در بد ادایی

شدستی پاک مالیخولیایی

ز منزل در نیایی همچو جوکی

کُنی با مهربانان بد سلوکی

ز گُل نازک‌تَرَت گویند و رَنجی

مَجُنب از جایِ خود عارف که گَنجی

یکی گوید که این عارف خیالیست

یکی گوید که مغزش پاک خالیست

یکی بی قید وبی حالت شناسد

یکی وردار و ورمالَت شناسد

یکی گوید که آبِ زیرِ کاهست

یکی گوید که خیر این اشتباهست

یکی اصلاً ترا دیوانه گوید

یکی هم مثل من دیوانه جوید!

سرِ راهِ حکیمی فحل و دانا

شنیدم داشت یک دیوانه ماوا

بد آن دیوانه را با عاقلان جنگ

سر و کارش همیشه بود با سنگ

ولی چشمش که بر دانا فتادی

بر او از مهر لبخندی گشادی

از این رفتارِ او دانا برآشفت

در این اندیشه شد و با خویشتن گفت

یقیناً از جنون در من نشانست

که این د یوانه با من مهربانست

همانا بایدم کردن مداوا

که تا زایل شود جنسیّت از ما

یقیناً بنده هم گمراه گشتم

که عارف جوی و عارف خواه گشتم

بود ناچار میل جنس بر جنس

مُولیتر میل میورزد به هِنسِنس

مگو عارف پرستیدن چه شیوست

که در جنگل سبیکه جزء میوه‌ست


ایرج میرزا
°هرشب ساعت 20 یک قسمت از عارف نامه در کانال ایرج میرزا°
@irajmirrza