. #در_من روحِ درد کشیده و غمگینی ست از شمالی ترین قطب و دورافتاده ترین سرزمین . هنوز هم گاهی ، سکوت و انزوایِ یخ زده اش ، دنیایِ مرا به هم می ریزد . میانِ خواب هایِ هراس انگیزم ، در کلبه ی برفیِ متروکه ای کز کرده ام ، آتشی روشن کرده و تنهایی ام را میانِ سوسویِ غریبانه اش ، می سوزانم . هراسِ من از شب هایِ قطبیِ سرد و ساکتی ست ، که صبح نمی شود ! هراسِ من از آسمانِ بی خورشید ، هراسِ من از تنهاییِ مرموزی ست ، که عشق و احساسِ مرا در هم پیچیده ... و در من ؛ روحِ مهربان و سی هزار ساله ای ست از قبایلِ سرخپوست . به دنبالِ آرامشی سحر آمیز ، به دنبالِ دوستی و صلح ... من تنهاییِ کوهستان را خوب می شناسم ! آوایِ جنگل به گوشهایِ خسته ی من ، بیگانه نیست . من در دلِ زیباترین خواب هایم ؛ جایی میانِ دشت هایِ بِکر ، چادری زده ام ، بی هیچ حصار ، بی هیچ اجبار و بی هیچ انزجار ... آزادی و فراغتم را با فلوتِ کهنه ای ، میانِ تار و پودِ طبیعت می نوازم . من از چشمانِ وحشیِ گرگ ها و از نگاهِ مغرورِ بوف ها نمی ترسم ! با خرس هایِ ایستاده و اسب هایِ وحشیِ کوهستان ، عجین شده ام . من تجسمِ روشنی از عبورم ، بیزارم از ماندن ، از نشستن ، از تکرار ... در من تناقضِ بیگانه و ترسناکی ست ! گاهی خوبِ خوبم ، گاهی درمانده و بی رمق ... مــــــن ؛ نه انزوایِ سردِ قطب را می خواهم ، نه وحشت و اضطراب دنیایِ امروز را . خستــــــــه ام ! می خواهم به قبیله ام برگردم ... #نرگس_صرافیان_طوفان @IRAN_POEMS 104 views13:06