صبح قبل ازطلوع آفتاب ایاز با اهالی روستا پشت در قلعهی حاکم ج | کتابستان کودک و نوجوان ایران
صبح قبل ازطلوع آفتاب ایاز با اهالی روستا پشت در قلعهی حاکم جمع شدند اسفندها را دود کردند و همه جا را دود برداشت، صورتهایشان را با سرمه سیاه کردند و تیر و کمانشان را برداشتند. پیش از غروب قلعه را فتح کردند. حاکم از قلعه فراری شد و رمال خودش را از ترس از بالای برج نگهبانی به پایین پرت کرد و مرد.
در اتاق حاکم، گیس سیاه خاتون را که درون گنجه پنهان کرده بود، پیدا کردند و گمان کردند خاتون در قلعه است همه جا را گشتند اما اثری از خاتون نبود.
ایاز با کمک تعدادی از جوانان روستا در قلعه ماندند تا امورات شهر را سرانجام بدهند و اهالی به روستا و خانههایشان برگشتند.
خبر فرار حاکم که به آسیابان رسید سراغ چاه رفت و در چاه را برداشت تا خاتون بیرون بیاید، اما هرچه صدا کرد از خاتون خبری نبود.
با طنابی به درون چاه رفت و یک ملاقه چوبی و یک نوار چلواری سفید دید. خاتون از راهی که آمده بود به میان سرزمین چاهها برگشته بود، شاید گم شده بود شاید هم پیدا …
هر سال چهارشنبهسوری که میشود مردم یک مجمع کنار چاهها میگذارند نان و سبزی و نمک و اسفند و شانه و سرمه… تا از خاتون برکت بگیرند.
مردانی که عاشق خاتون بودند نیمه شب چهارشنبهسوری بر سر چاه میروند و نام او را صدا میزنند تا خاتون آنها را به مراد دلشان برساند اما وقتی چاه قلقل مهیبی میکند قبل از بیرون آمدن چهارشنبه خاتون از ترس بیهوش میشوند، خاتون برای به هوش آوردن آنها به صورتشان یک سیلی میزند اما بعد از بیداری چیزی به یادشان نمیماند.
خاتون هرجا که می رود با خودش امید، برکت و زندگی میبرد اما هنوز درون چاه ها زندگی میکند و سالی یک شب قبل از آمدن بهار در چهارشنبه سوری به خانهها سر میزند، کمی از نان و نمک و خوراکی های درون مجمع میچشد. موهایش را شانه میزند و بابت میهمان نوازی و مهربانی صاحبان خانه بهار را به خانه آنها میآورد.
مفاهیم کلیدی افسانه: مفهوم یاری، وحدت، حل مساله و مقابله با زورگویی.
+ تصویر از عروسک چهارشنبه خاتون در موزه عروسکهای تهران