Get Mystery Box with random crypto!

اندیشه ورزان ایران

لوگوی کانال تلگرام iranian_thinkers — اندیشه ورزان ایران ا
لوگوی کانال تلگرام iranian_thinkers — اندیشه ورزان ایران
آدرس کانال: @iranian_thinkers
دسته بندی ها: سیاست
زبان: فارسی
مشترکین: 2.10K
توضیحات از کانال

شبکه عمومی اندیشه وران، اندیشه گران و اندیشه ورزان ایران
چون برای اندیشیدن آمده ایم

Ratings & Reviews

4.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-08-31 02:00:50 وای اگر بفهمند مسلمانی!

کیوان ابراهیمی:

تلقی رایجی که در مورد کشورهای غربی وجود داشته این است که اگر بفهمند مسلمانی برایت هزار جور محدودیت درست می‌کنند.

جالب است با اینکه در سال‌های اخیر تصاویر و فیلم‌های نماز عید فطر و قربان در فضاهای باز و عزاداری در خیابان‌های شهر از دسته‌جات سینه‌زنی منهتن گرفته تا میشیگان و لندن منتشر می‌شود، کماکان در بعضی این تلقی وجود دارد.

در مورد امریکا می‌شود با قطعیت گفت که بروز و ظهور مسلمانی در جامعه، از حجاب خانم‌ها گرفته تا نماز خواندن در فضای باز و برگزاری مراسم مذهبی علنی، وجود دارد و در شهرهای بزرگ رایج است.

در واقع امروزه این ضد مذهب‌ها هستند که شاکی می‌شوند و می‌گویند از ایران فرار کردیم که نمودهای مذهب را نبینیم اما اینجا هم نماز جماعت و سینه‌زنی و صف نذری جلوی چشم‌مان است!!

با این وجود، کماکان در[ برخی] جوامع غربی افراد و ساختارهای نژادپرست و اسلام‌ستیز وجود دارند که بصورت موردی یا سیستماتیک علیه مسلمانان تبعیض اعمال می‌کنند اما حداقل در امریکا این فضا وجود ندارد که مسلمانان بخاطر ترس و واهمه از برخورد، مظاهر دین‌شان را نمایش ندهند!


مشاهدات و روزنوشته‌های دانشجویان و دانش‌آموختگان مسلمان ایرانی از امریکا



@iranian_thinkers
197 views23:00
باز کردن / نظر دهید
2022-08-30 23:30:45
میخایل گورباچوف آخرین دبیر کل حزب کمونیست شوروی و رهبر سابق شوروی در سن ۹۱ سالگی درگذشت
شاید هم ندای حق را لبیک گفت و به سوی معبود شتافت...

هر چند اورا عامل فروپاشی شوروی میدانند
اما همه میدانیم دنیا پس از شوروی جای بهتری برای انسان محسوب میشود!


@iranian_thinkers
226 viewsedited  20:30
باز کردن / نظر دهید
2022-08-30 23:04:15 داستان جالب فرمانده ناشنوا و تاجر بزرگ


ویل دورانت نقل کرده روزی صلاح الدين ايوبی فرمانده مسلمانان در جنگهای صليبی به خاطر كمبود بودجه نظامی نزد شخص ثروتمندی رفت تا شايد بتواند پولی برای ادامه جنگهايش
بگيرد ...

آن تاجر مبلغ مورد نياز فرمانده مسلمانان را به او پرداخت كرد!

صلاح الدين موقعي كه خواست از خانه بيرون برود رو به آن مرد نمود
و پرسيد :
به نظر شما بين سه دين يهود و مسيح و اسلام كه با هم در جنگ هستند حق با كداميك است؟؟؟

آن تاجر بزرگ گفت :
بشين تا يك داستان برايت بگويم بعد خودت
نتيجه گيری كن ..

او گفت :
در روزگاران قديم مرد كشاورزی بود كه صاحب يك انگشتر بود و همه ميگفتند اين انگشتر نزد هر كس باشد به كمال انسانيت ميرسد...

خداوند به مرد كشاورز
سه پسر داد و وقتی پسران بزرگ شدند
پدر انها از روی ان انگشتر
دو تای ديگر دقيقا شبيه اولي درست كرد و به هر كدام از پسرانش يكي از انگشترها را داد
از اين به بعد هر كدام از پسرها مي گفتند
كه انگشتر اصلی پيش اوست
و هميشه با هم دعوا داشتند بر سر اينكه انگشتر اصلی كه باعث كمال انسانيت مي شود پيش كداميك از انهاست ...

تا بالاخره تصميم گرفتن براي مشخص شدن انگشتر اصلی پيش قاضی بروند

وقتی شرح ماجرا را برای قاضی گفتند

قاضی گفت :
احتمالا انگشتر اصلي گم شده است چون قرار بر اين بوده كه ان انگشتر پيش
هر كس باشد داراي كمالات انسانی باشد!!!!
اما شما سه نفر كه هيچ فرقی با هم نداريد و مدام مشغول ناسزا گویی به يكديگر هستيد...




@iranian_thinkers
259 views20:04
باز کردن / نظر دهید
2022-08-30 23:03:26
عشق آمدنی بود نه آموختنی...




@iranian_thinkers
222 views20:03
باز کردن / نظر دهید
2022-08-30 22:54:10 آهنگ شب


تصنیف به کجاها برد این امید مارا ...



گلبانگ شجریان

@iraninan_thinkers
232 viewsedited  19:54
باز کردن / نظر دهید
2022-08-30 10:41:37 اندیشه ورزان ایران pinned « تاجی بر سر جمهوری اسلامی ! ماجد پرساووش: مدتی پیش فساد مدیریتی او و حجم خسارت وارده توسط او به بیت المال ، زبانزد خاص و عام بود. اما مجدداً تاج غارت را بر سرش گذاشتند! تنها به یک دلیل ؛ در جمهوری اسلامی فردی که فساد او ثابت می‌شود در واقع لیاقت او برای…»
07:41
باز کردن / نظر دهید
2022-08-30 10:38:19 تاجی بر سر جمهوری اسلامی !

ماجد پرساووش:

مدتی پیش فساد مدیریتی او و حجم خسارت وارده توسط او به بیت المال ، زبانزد خاص و عام بود.
اما مجدداً تاج غارت را بر سرش گذاشتند!
تنها به یک دلیل ؛
در جمهوری اسلامی فردی که فساد او ثابت می‌شود در واقع لیاقت او برای مدیریت در این سیستم مولد فساد ثابت شده است !
چون اینجا جمهوری غارت است!


#تاج_غارت
#جمهوری_غارت


@iranian_thinkers
368 viewsedited  07:38
باز کردن / نظر دهید
2022-08-30 00:16:00 دخترم سپیده رشنو

رحیم قمیشی ، آزاده و اندیشه ور ایرانی نوشت:

شعری زیبا بود که بعدها فهمیدم از هوشنگ ابتهاج عزیز است.
اوایل انقلاب، شاید هم قبل از انقلاب، که خیلی دوستش داشتم. آنقدر دوستش داشتم که شاید صدها بار آن را خواندم و تا امروز حفظم مانده؛

"خبر کوتاه بود
اعدامشان کردند
خروش دخترک برخاست
لبش لرزید
دو چشم خسته‌اش از اشک پر شد
گریه را سر داد
و من با کوششی پر درد، اشکم را نهان کردم
- چرا اعدام‌شان کردند؟
می‌پرسد از من با چشم اشک‌آلود
چرا اعدام‌شان کردند؟
عزیزم، دخترم!
آنجا شگفت‌انگیز دنیایی است
دروغ و دشمنی فرمانروایی می‌کند آنجا
طلا این کیمیای خون انسان‌ها
خدایی می‌کند آنجا...
عزیزم، دخترم!
آنها برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی اعدام‌شان کردند..."

چقدر برایم جذاب بود، ابتهاج به‌جای دل‌سوزاندن برای اعدامی‌ها از مظلومیت دختری می‌گوید که تنها این خبر را می‌شنود!
و چه تأثیر گذار می‌شود شعر زیبایش.

یک دختر تنها، با یک عالمه عواطف پاک انسانی، می‌شنود قرار است دستبند به دستش زده شود، قرار است به انفرادی برود، قرار است کتک بخورد، فحش بشنود، دست روی صورت نازش بلند شود، تهدید شود...
او دختر است! او تحمل یک روز بازداشت را هم ندارد. چه می‌کنید؟
سپیده را می‌گویم و سپیده‌ها را.
رشنو را می‌گویم و رشنوها را.
یعنی مردی نیست، در این آبادی!؟

سال‌۸۸ بود یا ۸۹، در اوج بگیر و ببندها، در اوج کتک‌زدن‌ دخترها و پسرها.
نزدیک میدان ولیعصر بودم، پیشانی‌بندی روی زمین افتاده بود، احتمالا از لباس شخصی‌های باتوم به‌دست،
نوشته بود "یا مهدی ادرکنی"
برای اینکه لگد نخورد آن را برداشتم، که دختری کتک خورده از روبرو آمد.
مثل سپیده رشنو گوشه چشمش ورم داشت. نرسیده فریاد کشید، با عجز و ناامیدی، با طلبکاری، با خستگی...
- این مهدی شما کی می‌خواهد بیاید!!
خجالت کشیدم، او در آن میدان صحنه‌های دلخراشی دیده بود که من ندیده بودم.
گفتم می‌آید...
او دختری بود با یک دنیا عاطفه، چه می‌دانست در مواجهه ماشین‌ها و بدن انسان، چطور تکه تکه می‌شود آدمی!

کم ندیده‌ام گشت‌های ون را که دختران بی‌دفاع را دستگیر می‌کند، دخترانی که تا چند دقیقه پیش با دوستشان می‌خندیدند و از نقشه‌هایشان برای زندگی می‌گفتند. ان روز خود را زیبا کرده بودند تا دل نامزدشان را ببرند.
حالا اشک‌ها و التماس‌هایش؛
- تو را بخدا باز کنید دستبندم را، نمی‌روم جایی! یک فرصت دیگر به من بدهید...
و مردی آن اطراف نمی‌بینند.

سپیده رشنو دخترمان را آورده‌اند در تلویزیون تا اعتراف کند به اشتباهاتش. عذر خواهی کند در دعوایی با خانمی چادری تندی کرده. در رسانه ملی.
جلوی ۸۰ میلیون ایرانی بگوید او اشتباه کرده!
او یک دختر است! در اتوبوس اهانت شنیده جواب داده، اصلا نخواسته حجاب داشته باشد، به دیگران چه مربوط...
او همان دختری است که فردا ناامیدانه ساکش را می‌بندد و می‌رود.
ننگ بر ما.

آمدم برای دخترم رشنو بنویسم، انتظارش را از ما کم کند!
ما داریم تکیه می‌زنیم، داریم نوحه می‌خوانیم، چای می‌دهیم، به‌یاد دختران امام حسین، ما وقت نداریم ببینیم بر سر دختران خودمان چه می‌رود.

دخترم رشنو، تو همان بودی که پرسیدی چرا اعدام‌شان کردند، تو همانی که در میدان ولیعصر از من پرسیدی کو مهدی‌تان! تو همانی که به‌جای خیانتکاران به وطن، به‌جای بابک زنجانی، به‌جای شیخ علی تهرانی، به‌جای پسر فلان مقام، داماد دزد فلان مقام، باید مجازات شوی.
باید آبرویت برود. عبرت شوی برای دیگران!

سپیده عزیز!
نمی‌دانم حق دارم قطعه آخر شعر هوشنگ ابتهاج را برایت بخوانم؟
به من نمی‌خندی؟
به ما که توان دفاع از مظلومیت تو را هم نداریم.

"عزیزم
پاک‌کن از چهره اشکت را ز جا برخیز
تو در من زنده‌ای، من در تو، ما هرگز نمی‌میریم
من و تو با هزاران دگر این راه را دنبال می‌گیریم
از آن ماست پیروزی
از آن ماست فردا با همه شادی و بهروزی..."




@iranian_thinkers
433 viewsedited  21:16
باز کردن / نظر دهید
2022-08-29 23:15:17
زمانی که کافکا به دلیل بیماری به برلین نقل مکان میکنه در پارک دختر کوچکی رو میبینه که عروسک مورد علاقه‌ش را گم کرده و گریه میکنه کافکا با دخترک تمام پارک را برای پیدا کردن عروسک میگرده اما پیداش نمی‌کنن و به دخترک میگه، فردا بیا پارک بیا تا با هم به دنبالش بگردیم.

فردای کافکا نامه‌ای را به دخترک می‌ده که توسط عروسک نوشته شده و به دخترک گفته، گریه نکن، من به سفر دور دنیا رفتم و برایت از ماجراهایی که در سفر دارم مینویسم. کافکا هر روز نامه‌ای برای دخترک می‌آورد و دخترک از شنیدن ماجراها لذت می‌برد...

تا روزی که کافکا عروسکی رابا خودش میاره و دخترک با دیدنش شروع به گریه می‌کنه و به کافکا میگه این شبیه عروسک من نیست، همونجا کافکا نامه دیگری به دخترک می‌ده که در آن عروسک به دخترک نوشته که مسافرت سبب تغییرش شده.

دخترک عروسک را با خوشحالی بغل میکنه و به خانه ش میره .یک سال بعد کافکا میمیره و دخترک سالها بعد زمانی که یه دختر جوان شده داخل عروسک نامه‌ای با امضای کافکا پیدا میکنه که نوشته
هر چیزی را که بدان عشق می‌ورزی، احتمالا زمانی از دست خواهی داد اما عشق به طریق دیگری به تو باز خواهد گشت.

@iranian_thinkers
385 views20:15
باز کردن / نظر دهید