جامعه ایرانی؛ متدینانه یا سنتی حجاب آری یا نه!! مصطفی ملکیان | آموزش گامبهگام خلق آرزوها
جامعه ایرانی؛ متدینانه یا سنتی حجاب آری یا نه!!
مصطفی ملکیان
اولین چیزی که به گمان من باید در بابش مداقه کرد، این است که من بین روش زندگی متدینانه، با روش زندگی سنتی فرق میگذارم، یعنی میگویم یک سلسله چیزهایی که در روش زندگی سنتی هست، البته برگرفته از دین و مذهب است، اما خیلی از چیزهایی که در زندگی سنتی هست، نهفقط برگرفته از دین و مذهب نیست، بلکه خلاف آموزهها و فرمودههای دین و مذهب است. بخش عظیمی از جامعه ما به روش سنتی زندگی میکنند، نه به روش متدینانه و این دو را نباید کاملا با یکدیگر منطبق دانست. البته شکی نیست که یک تقاطع یا به گفته جوانهای امروزی، یک همپوشانی بین بعضی از قسمتهای زندگی سنتی و بعضی از قسمتهای زندگی دینی و متدینانه وجود دارد، اما در عین حال اینها دو طرز زندگیاند و این دو طرز زندگی خیلی با هم متفاوتند.
آنچه ما امروز در جامعه خودمان از آن بیشتر به زندگی متدینانه تعبیر میکنیم، به گمان من در واقع زندگی متدینانه نیست، بلکه زندگی سنتی است. نمیخواهم شما تصور کنید که من میخواهم بگویم هر عیب و نقصی هست، در زندگی سنتی است. نه، مطلقا. اما در عین حال میخواهم بگویم زندگی متدینانه تفاوتهای جدی با زندگی سنتی دارد. مثالی میزنم؛ شما الی ماشاءالله در متون دینی و مذهبی ما میبینید که مثلا از پیامبر نقل است: «امروز به عایشه گفتم فلان. امروز به عایشه گفتم بهمان. امروز عایشه این کار را کرد. دیروز آن کار را کرد». حتی بالاتر از «عایشه» که اسم کوچک همسر ایشان بوده، میبینیم تعبیر «حمیرا» را که تعبیری عاشقانه است، پیامبر در مورد همسرشان به کار میبرند و در ملأعام هم گفته میشود، اما آیا امروزه شما هیچ مرجع تقلید و هیچ فقیه و روحانیای میبینید که اسم زن خود را در ملأعام بیان کند؟ حتی اسم عاشقانهای را بیان کند که به زن خود داده است؟ قبیح شمرده میشود. این قبح را دیگر نمیشود به دین و مذهب نسبت داد. شما هیچ مرجع تقلیدی را دیدهاید که بگوید امروز به «شهین» گفتم فلان یا به «منصوره» گفتم بهمان؟ شما چنین چیزی نمیبینید. حتی اگر من اسم همسر خودم را در ملأعام بگویم، قبیح شمرده میشود، اما این قبح را سنت بر این کار بار کرده و دین و مذهب چنین چیزی نگفته است. این یک نمونه ساده است تا بگویم شما نمیتوانید هر چه را در سنت ما وجود دارد به دین و مذهب نسبت دهید. کما اینکه چادر به همین ترتیب جزء سنت ما است، نه جزء دین و مذهب ما. ولی اکنون بسیاری از خانوادهها هستند که اگر عروسشان نخواهد چادر بپوشد، به نظرشان میآید که خلاف دین و مذهب عمل کرده است؛ این تفکر، تفکرِ سنتی است نه دینی.
از طرف دیگر مثلا در دین گفته میشود: «الغیبه اشد من الزنا»؛ گناه غیبت از گناه زنا بیشتر است، اما کدام خانوادة به تعبیرِ ما دینی و مذهبی است که شبانهروز الی ماشاءالله تمام اعضای خانوادهاش کم یا بیش مشتغل به غیبت نباشند؟ همین کسی که غیبت میکند، اگر تار موی دخترش پیدا باشد یا اگر دخترش به پسری لبخند بزند یا پسرش به دختری لبخند بزند، به نظرش میآید ارکان عرش الهی دارد به تزلزل میافتد، اما غیبت برایش اصلا چیز مهمی نیست؛ درست خلاف آن تلقی که در دین و مذهب وجود دارد.
میخواهم عرض کنم سبک زندگیای که ما اکنون از آن به سبک زندگی دینی و مذهبی تعبیر میکنیم، در بیشتر قریب به اتفاق موارد در واقع سبک زندگی سنتی است؛ حاصل ترکیب اندکی از اخلاقیات به علاوه بخش عظیمی از آداب و رسوم و عرف و عادات اجتماعی، و نیز بخشی از مناسک و شعائر دینی و مذهبی، به علاوه بخش چشمگیری از مصلحتاندیشیهای شخصی و گروهی، و بخش ناچیزی از قانون؛ اینها در مجموع سبک زندگیای را درست کردهاند که به آن سبک زندگی سنتی میگوییم. به نظرم این را نباید سبک زندگی دینی و مذهبی تلقی کرد.