Get Mystery Box with random crypto!

سلطنتِ انقلابی فرح دیبا زمانی که در اواخر دهه ۱۳۳۰ در پاریس م | جناب گاو

سلطنتِ انقلابی

فرح دیبا زمانی که در اواخر دهه ۱۳۳۰ در پاریس مشغول تحصیل بود، دوستانِ کمونیست بسیاری داشت. یکی از آنان "لیلی امیرارجمند" بود که در سال ۱۳۴۴ با تاسیس "کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان" مدیریت آن را بر عهده گرفت. دوست قدیمیِ فرح دیبا، این کانون را تبدیل به قطبی برای روشنفکرانِ چپ‌گرای شاغل در حکومت کرد. فعالیت اصلی کانون، یعنی انتشار کتاب، تحت نظر "فیروز شیروانلو"، از فعالان دانشجویی سابقاً مارکسیست قرار داشت که قبلاً به اتهام مشارکت در نقشهء ترور شاه محکوم به اعدام شده بود! شیروانلو که با وساطتِ فرح تبرئه و بخشیده شد، در کانون به استخدام نویسندگان، شاعران و مترجمان چپ‌گرا پرداخت. مثلاً کانون در سال ۱۳۴۸، کتاب "ماهی سیاه کوچولو"، داستانی برای کودکان با پیام انقلابی که به مبارزهء مسلحانه فرامی‌خواند، اثر نویسندهء مارکسیست "صمد بهرنگی" را منتشر کرد! مضاف بر استخدام جریان فرهنگی چپ در بنیادها و سازمان‌های دولتی، رضا قطبی، پسردایی فرح دیبا و از چپ‌گرایان سابق، ریاست رادیو و تلویزیون ملّی ایران را بر عهده داشت. در خلال دههء ۱۳۵۰، رادیو و تلویزیون، قوی‌ترین ابزار تشکیل "فرهنگ" محسوب میشد. معاونت قطبی نیز بر عهدهء محمود جعفریان از مارکسیست‌های توّاب بود. ساواک در اواخر دهه چهل به شاه هشدار داده بود که رادیو و تلویزیون در حال تبدیل شدن به مامنی برای چپ‌گرایان است اما شاه این هشدار را جدی نگرفت. یکی دیگر از مفسرین و تحلیگران ارشد اخبار تلویزیون، "پرویز نیکخواه" دانشجوی مائویست سابق بود که در طرح ترور شاه در ۱۳۴۴ نقش داشت اما مورد عفو قرار گرفت. تماشا-مجلهء رسمی رادیو و تلویزیون ایران- نیز توسط "ایرج گرگین" فعالِ چپ‌گرا، ویرایش میشد که در سرمقاله‌ها، برای شاه به زبان شبه‌مارکسیستی تبلیغات میکرد. در واقع این گفتمان، شاه را بعنوان یک رهبر انقلابیِ قدرتمند ستایش میکرد! در اواسط دهه پنجاه، کمونیست‌های توّابی همچون جعفریان و نیکخواه نظریه‌پردازان اصلی پروژهء تک حزبی رستاخیز هم شدند. در واقع اسامی شخصیت‌های کلیدی حزبِ رستاخیز، حضور پُر رنگ کمونیست‌های سابق را نشان می‌دهد. یکی از این افراد کورش لاشایی، کمونیست سابق و دبیرکل حزب رستاخیز در سال ۱۳۵۵ بود که از طراحان سیاست "نه شرقی، نه غربی" حزب به شمار می‌رفت! تلاش پهلوی دوم برای ارائه نوعی ایدئولوژیِ التقاطیِ ملّی‌گراییِ شاهنشاهی هیچ مشروعیت روشنفکری‌ای برای رژیم او به ارمغان نیاورد. طی دو دههء چهل و پنجاه رژیم شاه با اقتباس از گفتمان و برنامه‌های چپ‌گرایان به ظاهر سلطهء خود را تقویت کرد اما شکست در چنین قمار احمقانه‌ای منجر به پدید آمدن بدیل انقلابی آن شد. پهلوی، با دزدیدن و به‌هم دوختنِ تکه‌پاره‌های اصلی از پیکره‌های ایدئولوژی‌های مارکسیستی، ملّی‌گرایی، اسلامگرایی و بومی‌گرایی توانست هیولای سیاسی و روشنفکری غیرقابل کنترلی خلق کند. ج.ا، مانند نظام‌های پساانقلابی، اقتدار سیاسی جدیدی ابداع کرد ولی این کار را الزاماً با استفاده از مصالح و شالوده‌های فرهنگی قبلاً مستقر شده انجام داد. ایدئولوژی اسلامیِ انقلاب تنها نفس زندگی را وارد کالبد سیاسی بی‌جانی کرد که پهلوی خلق کرده بود. شباهت‌های بین ایدئولوژی انقلاب۵۷ با ایدئولوژی رسمی پهلوی همچون شباهت بین اصل و رونوشت جعل شدهء آن است.