آزادگی فهم یک چیز برای آمریکاییهای قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ خیل | جناب گاو
آزادگی
فهم یک چیز برای آمریکاییهای قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ خیلی سخت بود! بعضی وقتها اتفاق میافتاد که قبایل سرخپوست بچههای خیلی کوچک را میدزدیدند و به قبایل خود میبردند و آنها را در میان خود بزرگ میکردند. بارها اتفاق افتاده بود که، چندین سال بعد، وقتی این ربودهشدگان جوانانِ حدود ۱۵ ساله میشدند، به واسطهی جنگ با این قبایل، یا صلح و مذاکره، این بچهها به خانوادهی سفیدپوستشان برگشت داده میشدند. ولی خیلی اوقات این نوجوانان طاقت زندگی متمدنانه و راحتیها و آسایش آن را نمیآوردند و در اولین فرصت فرار کرده، به میان سرخپوستان برای یک زندگی سخت، ولی آزاد، بازمیگشتند. در نوشتههای آن دوران به تحیر نویسندگان در این باره برمیخوریم.
فهم انسان متمدن از آزادی معمولاً ناقص بوده است. ولی فهم انسان مدرن از آزادی هر روز ناقصتر و ناقصتر میشود. تکنولوژی، رفاهی که بیشتر از ظرفیت اکثر انسانهاست، انواع و اقسام ایدئولوژیها، و بالاتر از همه دولت مدرن، از آزادی انسان هر روزه میکاهد، ولی اکثر افراد راضیند که رفاه و رضایت بردهای را داشته باشند که خیال میکند آزاد است.
در این زمانهی اسارتهای مصنوع، تنها راه آزادی به سوی بالاست. در اوج گرفتن به سوی خورشید، چون عقاب!