□ از هگل و نیچه سه کوتهنوشت از آسهفال پییر کلوسوفسکی ترجم | کژ نگریستن
□ از هگل و نیچه سه کوتهنوشت از آسهفال پییر کلوسوفسکی ترجمهی رامین اعلایی
مقدمهی ترجمه: کلوسوفسکی، زمانی در پاسخ به اینکه «آیا او فیلسوف است»، گفته بود: «من دیوانهام… یک نقطه، همین و بس!» او پیوسته از این تن میزد که خود را فیلسوف بخواند اما اندیشهاش بهتمامی با آفرینش مفاهیم خارقالعاده همراه است. از این منظر، مشهورترین کتاب کلوسوفسکی، نیچه و دور باطل، را میتوان اثری فلسفی قلمداد کرد ــدستکم به همان معنای عجیبی که دلوز به این عبارت داده است، یعنی آفرینش یا ابداع مفاهیم. در هر حال، باید پذیرفت که کلوسوفسکی را هرگز نمیتوان تنها با یک عنوان وصف کرد ــفیلسوف، رماننویس، مقالهنویس، مترجم، نقاشــ و تلاش برای تحلیل اندیشهاش از پس منشور فلسفه شاید رویکردی تقلیلگرا باشد که توان همخوان شدن با پیچیدگیهای مضمونی و استثناییِ نوشتههایش را ندارد، وضعیتی که دقیقاً نمایانگر مختصات شخصیتی همچون ژرژ باتای در تاریخ اندیشهی قرن بیستم است که ازقضا از نزدیکترین دوستان کلوسوفسکی نیز به شمار میرفت. درواقع این روحیات یا، به عبارت بهتر، سلایق گروتسکِ کلوسوفسکی بود که او را به جمع دوستان باتای کشاند تا جزو اولین کسانی باشد که دعوت باتای را برای عضویت در انجمن مخفی آسهفال پذیرفتند. هرچند که در این میان پای غریزهای وسواسی نیز در میان بود که کلوسوفسکی آن را بین خود و باتای مشترک میدید، تصویری وسواسی که محصول نیروهای ناخودآگاه یک زندگی تکانهای در ما است. کلوسوفسکی خود این تصویر وسواسی را فانتسم میخواند که از نظر او چیزی است که موجب میشود هر کدام از ما تکین باشیم. او دربارهی خودش مینویسد: «مضامین حقیقی اندیشهی مرا یک یا چند غریزهی وسواسی تحمیل میکنند که در پی بیان کردن خویشاند.» چیزی شبیه به آنچه لیوتار میگفت: «فانتسم ناواقعیت یا ضدواقعیت نیست بلکه چیزی است که تلاطم وحشیانهی لیبیدو را به چنگ میآورد…»