Get Mystery Box with random crypto!

کی نقد درونماندگار می کند؟؟ کانت یا نیچه؟ قسمت چهارم حالا | کژ نگریستن

کی نقد درونماندگار می کند؟؟ کانت یا نیچه؟
قسمت چهارم


حالا می رسیم به اول قصه، و بحث درونماندگاری.
سهم عظیم کانت در فلسفه عبارتست از تصور نقدی درون بودی که هم کامل است و هم اثباتی. با این حال کانت از عهده ی انجام این پروژه برنمی آید، بنابراین به باور دلوز نقش نیچه اصلاح خطاهای کانت و نجات این پروژه است. به عبارت دیگر، کشف گسترده ای در فراسوی امر حسی از سوی کانت، به معنی خلق منطقه ای بیرون از مرزهای نقدی است که اصولا پناهگاهی است در برابر نیروهای نقادی و حدّی است بر قوای نقادی. به عکس یک نقد تمام عیار، مستلزم چشم اندازی ماده گرایانه و مونیستی است که در آن کل افقِ یکپارچه به روی پرسش لرزه افکنِ نقد گشوده و بی دفاع است. بنابراین خود روش استعلایی است که ایجاب می کند (یا اجازه می دهد) نقد ناقص بماند.
نقد کانتی با ارزش های ایدئالی که به کلی در گستره ی امر فراحسی محفوظ است، می تواند داعیه هایی در باب حقیقت و اخلاق مطرح کند، بدون اینکه خود حقیقت و اخلاق را به مخاطره ای جدی بیندازد. کانت در واقع به ارزش های مستقرِ نظم حاکم ایمنی می بخشد، بنابراین، نقد تمام عیار به نوعی سیاست مصالحه تبدیل می شود. خرد انتقادی کانت ارزش های مستقر را تقویت می کند و مارا تابع آنها می سازد:«وقتی از اطاعت خدا، دولت، و والدین مان دست بکشیم، خرد ظاهر می شود و ما را ترغیب می کند که به تبعیت و اطاعت ادامه بدهیم».
خود طرح گستره ی استعلایی و متعاقب آن، ناقص بودن نقد است که کانت گرایی را محافظه کار می سازد. زیر پوشش بی طرفی، کانت در مقام یک مامور منفعلِ دولت و به تعبیر گرامشی در مقام یک روشنفکرِ سنتی ظاهر می شودکه به ارزش های قدرت های حاکم مشروعیت می بخشد و آنها را از دست نیروهای نقادی در امان می دارد. نهایتا، نقد کانت بسیار محترمانه است، و با «شناسایی فروتنانه ی حقوق طرف نقد» محدود می شود. کانت در زیر سوال بردن جدی ارزش های بنیادینِ مستقر بسیار مبادی آداب و خوش برخورد و محجوب است. برخلاف این، نقد تمام عیار برای قدرتِ خود هیچ قید و بندی و مرزی را نمی شناسد و ضرورتاطغیان گر است؛ نقد تمام عیار باید حمله ای جانانه علیه ارزش های مستقر و قدرت های حاکمِ قائم بر آنها باشد.
نقد همواره با خشونت همراه بوده است، اما موضوع واقعی این نیست. موضوع دامنه ی حاکمیت، نیروی ویرانگر نقد، و حدود آن است.
نقد کانتی نه تنها نمی تواند تمام عیار باشد بلکه اثباتی نیز نمی تواند باشد، در واقع تمام عیار نبودن امکان اثباتی بودن را هم از بین می برد.
لحظه ی منفی و ویرانگر نقدکه کل افق را زیر سوال می برد و قدرت های پیشتر موجود را متزلزل می کند، باید عرصه را پاک کند تا لحظه ی مولد و زایای قدرت های جدید را آزاد یا ایجاد کند--نابودی راه را برای آفرینش باز می کند. بنابراین دو نقص کانت در واقع یک نقص است، این نتیجه مستقیما از تمرکز نیچه بر ارزشها حاصل می شود:«یکی از رانه های اساسی کار نیچه ابن است که کانت نقدی حقیقی بدست نداده بود، چون نتوانسته بود مسئله ی نقد را بر حسب ارزش ها مطرح کند».
ناقص بودن اولین لحظه ی ویرانگر نقد، باعث می شود که ارزش های اساسی مستقر تداوم یابند، و بنابراین نمی تواند عرصه ی لازم برای قدرتِ ارزش آفرین و سازنده را آماده کند.«وهله ی فعالی» که در نقد کانتی غایب است درست آن وهله هایی است که حقیقتا قانون گذاری می کند: قانون گذاری مشروعیت دادن به نظم (مستقر) و حفظ ارزش ها نیست، درست برعکس، خلق ارزش های جدید است. این نقد ارزش ها ما را وا می دارد تا مسئله ی نفع و چشم انداز را در نظر بگیریم. از آنجا که خارج از گستره ی نیروهایی که دانش مطلق و ارزش های جهانشمول را تعیین و مشروع می سازند، هیچ دیدگاه استعلایی ای را نمی توانیم بپذیریم. باید چشم انداز را در گستره ی ایمننت و درونماندگار مستقر سازیم و منافعی را که تامین می کند، تشخیص دهیم، بنابراین تنها قاعده ی ممکنِ یک نقد تمام عیار چشم انداز گرایی است.
ادامه
@Kajhnegaristan