Get Mystery Box with random crypto!

چرا آغازیدن از 'هویت'و اصالت دادن به آن محکوم به شکست است؟ | کژ نگریستن

چرا آغازیدن از "هویت"و اصالت دادن به آن محکوم به شکست است؟
رضا مجد
قسمت اول


شیوه ای از فکر کردن و اندیشیدن وجود دارد که متاسفانه دوهزار و پانصدسال است که بر شیوه ی اندیشیدن و فهم ما از اشیاء و رویدادها و پدیدارهای جهان و نیز فهم تاریخی مان مسلط است و حتی اکنون نیز همچنان سلطه ی خود را حفظ کرده است. در این شیوه،فهم و نظام معرفتی مبتنی بر این همانی یا identity و هویت است. مبتنی بر این همان گرفتن مفهوم با مصداق است، دال با مدلول است.
وقتی یک انسانی به دنیا می آید، فارغ از کیفیات و خصایل و ویژگی های خاص و تکین او، پیشاپیش درون یک زنجیره ی دلالتی و درون یک نظام نمادین به دنیا می آید بطوریکه حتی قبل از اینکه نطفه ی او بسته شده باشد،بخش بزرگی از چیستی و کیستی و هویت او تعیین می شود، اینکه در چه خانواده ای(دیندار/بی دین، دارا/ندار،تحصیل کرده/بی سواد ووو...) و با چه جنسیت و فرهنگ و سنت و مذهبی متولد می شود، در چه شرایط تاریخی و در چه نقطه ی جغرافیایی متولد می شود،همه ی اینها نظام نمادینی را می سازد که فرد به درون آن پرتاپ می شود، ما درون نظامی ازهویت ها و مفاهیم و دلالت های از پیش موجود متولد می شویم که به نوعی مستقل از ماست و در اینجا مهم این نیست که خصایل و ویژگی های منحصربه فرد ما، آن خصوصیات تکین و سینگولار ما که از ما موجودی خاص و متفاوت از دیگر انسانها می سازد، چه خصوصیاتی هستند،بلکه مهم این است ما یا هر انسان خاص دیگری چقدر با مصداق یا مفهوم انسان عامی که پیشاپیش و بسیار پیشتر از تولد ما و آن انسان های خاص مفهوم پردازی شده است،چقدر همخوانی دارد؟ در اینجا مفهوم به عنوان قالبی است که از پیش ساخته شده و ما به عنوان انسان باید هرجور که شده خود را متناسب با آن قالب در بیاوریم.
فقط به بخش کوچکی از عواقب و پیامدهای اندیشیدن بر اساس این همانی و هویت اشاره می کنم الباقی قصه را خودتان حدس خواهید زد.
در اینگونه اندیشیدن به جهان، به پدیدارها بر اساس مفاهیمی می اندیشیم که در تاریخ پدیده نیست، در ریخت زادی و مورفو جنرسیس پدیده نیست، بلکه از بیرون و بر اساس منطق استعلایی پدیده فهم می شود، تمام انسانها جدا از ویژگی های خاص و متفاوت در قالب یک سری مفاهیم کلی و جهانشمول و در ذیل مفهوم انسان عام فهم می شود. اینگونه می شود که جهان دارای یک قصه می شود و بس، آنهم، این قصه آن قصه ایست که هژمونیک شده است، مثل قصه ی غرب برای ما، و اینگونه ما تمام دنیا را با اون یک قصه می سنجیم. در یک کلام از جهان تاریخ زدایی می شود، تاریخ واقعی جایی را نمی توان توضیح داد، تاریخ واقعی که اون جا بر اساس فرایندهایی که طی کرده.و باز در یک کلام بیکامینگ ها و شدن ها غیر قابل دیدن و رصد می شود و با ندیدن بی کامینگ ها اساسا ساختار قدرت غیرقابل رصد می شود،بخش زیادی از قدرت از دست نگاه انتقادی در می رود. در این نسبت پدیده هایی بیان می شوند و دارای قدرت بیان می شوند که با مفهوم اون پدیده که نسبت به پدیده پیشینی و بیرونی است انطباق داشته باشد.
در نتیجه اشکال و نیروها وقدرت هایی که در ریخت زادی اون پدیده وجود دارند غیرقابل دیدن می شوند و این اشکال مدام سرکوب می شوند تا سرانجام به شکل آن مفاهیم پیشینی در بیایند.
منطق توسعه را هم باید در نوع اندیشیدن جستجو کرد، بیس جامعه شناسی توسعه چیست؟ این است که منطق توسعه همه جا یک چیز است، یعنی باید الگوهای توسعه ای تدوین بشوند بتوان به همه جا تجویز کرد. یعنی ابتدا انباشتی صورت بگیرد،طبقه ای شکل بگیرد، چرخش سرمایه ای به وجود بیاید و جهانی شدنی شکل بگیرد.
...ادامه دارد


@Kajhnegaristan