Get Mystery Box with random crypto!

چرا اغازیدن از 'هویت' و اصالت دادن به آن محکوم به شکست است؟ | کژ نگریستن

چرا اغازیدن از "هویت" و اصالت دادن به آن محکوم به شکست است؟
رضا مجد
قسمت دوم


همانطور که در متن پیشین نیز بیان کردیم،آغازیدن از هرگونه تفکر از یک Identiti یا هویت، چگونه پیامدهای ناگوار سیاسی/اجتماعی/فرهنگی/علمی به بار می آورد. بنیان گذاردن تفکر بر اساس منطق این همانی و هویت تاثیرات مخرب و نوعی عدم امکان و نوعی ناتوانی را در عرصه های مختلف هستی و زیست/جهان بشری به بار می آورد که برای مثال نمونه هایی از آن ذکر می شود:
وفتی بنیان اندیشه هویت است در سطح پدیدار سازی،تمام پدیدار پیشینی است، اتفاقی که می افتد تاریخ زدایی از پدیدارهاست،یعنی نظام معرفتی ما پدیدارهایی را برای ما شناسایی و توضیح می دهد که ابتدا به ساکن تاریخی نیست و بعد اینکه پدیدار بیرونی و پیشینی است و بدین گونه اصولا بجای فهم پدیدار،بیشتر فهم آن را ناممکن می کند. البته نه اینکه حرفی برای گفتن از پدیدار نداشته باشد،نه، برعکس، اتفاقا در این زمینه پرگویی هم می شود، فقط این زیادی حرف زدن، هیچ نسبت وثیقی با خود و تاریخ پدیداری پدیده ندارد، بلکه نوعی یکسان سازی و یکسان نگری به پدیدارهای مختلف صورت می گیرد که از اساس متفاوت هستند.
برای مثال، برای تعریف چیستی سگ ها، از یک مفهوم کلی و جهان شمول "سگ بودن"استفاده می شود که در این صورت ویژگی ها و خصایص مختلف و متفاوت سگ ها،خاص و تکین نادیده انگاشته شده، و دیگر ما قادر به دیدن تفاوت ها و کثرت ها نمی شویم. فقط بر امر واحد و کلی تکیه می شود،مفهوم واحدی بنام بنام "سگ" که می توان آنرا بر تمامی سگ های جهان در همه ی زمانها و همه ی مکانها حمل کرد و اینگونه تمامی سگ ها زیر لوای یک مفهوم پیشینی و واحد هویت کسب می کنند. این منطق را می توان در دیگر سطوح زیست جهان انسانی هم پی گرفت.
چنانچه در هویت یابی و توضیح کیستی و چیستی "ایرانی" از یک مفهوم جوهری و کلی و همه شمول "ما ایرانیها" استفاده می شود. یک مفهوم ذاتی و پیشینی، باز چیزی که در این نوع نگاه،به مسلخ برده می شود منطق تفاوت ها و کثرت ها، در قالب تفاوت نژادی/قومی/زبانی/فرهنگی/مذهبی است. همه ی این کثرت های نوعی/نژادی/قومی/زبانی اغلب تحت مفهوم "مای ایرانی" لزوما آریایی مسلمان شیعه ی ترجیهن فارس آریایی،بازنمایی می شود. و اینگونه هر اگر تکین و خاصی، هر امر متفاوت و کثیری،سرکوب و پس زده می شود یا به شکل خاصی در دل یک امر کلی ادغام می شود،از طریق سازوکار حذف ادغامی. البته دال "ما ایرانیها" یک دال تهی است، اینگونه که در برحه های زمانی مختلف بوسیله ی دال های متفاوتی بازنمایی شده و می شود. نتیجه این است که تاریخ عظیم و متفاوت و کثیر قومی ترک ها/کردها/بلوچ ها/لرها/ عرب ها و... از طریق فرایند حذف ادغامی ابتدا حذف و سرکوب شده و بعد از نو درون یک تاریخ واحد و کلی و یکدست منسجمی بنام تاریخ "ما ابرانیها" ی آریایی لزومن فارس مرکز نشین صورت بندی می شود. وقتی تفکر مرکزگرا،از مفهومی بنام مناطق دور افتاده مثلا"سیستان و بلوجستان" حرف می زند، متفکر انتقادی باید با دست گذاشتن به برساخت این مفهوم و زمینه ی برساخت این مفهوم، چگونگی برساخت آنرا مسئله مند بکند، مثل پرسشی مانند: دور افتاده از کجا؟ مگر پیش فرض ضمنی ما این نبود که به بهای سرکوب امرهای متفاوت و کثیر، فقط ذیل مفهوم کلی و واحد "مای ایرانی" آنهم در پس زمینه ی شعارهایی چون: همه ی ایران سرای من است، هویت ما مفهوم پردازی بشود؟ پس ابن منطق و سنجش فاصله این وسط چکار می کند؟ جز اینکه پیشاپیش یک ایرانی جوهری اصیل و مرکز نشین، فرض گرفته شده است؟ یک مرکزی که الباقی مناطق و شهرها به شکل فرعی و در نسبت با آن هویت پیدا می کند؟ و هرچه قدر فاصله از این مرکز اصیل بیشتر بشود آن منطقه دورافتاده تر و پرت و بی اصالت تر و فرعی تر بازنموده می شود؟ راستی چرا سیستان و بلوجستان به خود وانهاده شده است؟
...ادامه دارد



@Kajhnegaristan