Get Mystery Box with random crypto!

تفکر انقادی و متفکر 'رخداد' و 'تکینگی' رضا مجد قسمت اول | کژ نگریستن

تفکر انقادی و متفکر "رخداد" و "تکینگی"
رضا مجد
قسمت اول


تا حالا با خودمان اندیشیده ایم که چرا ما،امور تکین،تصادفی و accidental و حادث را نه همچون اموری Local یا محلی و بومی، بلکه به شکل اموری یونیورسال و جهانشمول فهم می کنیم؟آیا این بخاطر محدودیت های وجودی ماست ؟ یا بخاطر سوژه شدن در برابر ایدئولوژی ها و گفتمان های هژمونیک؟
روشنفکر انتقادی یا متفکر رخداد،بجای دست یازی به اصول مطلق و یونیورسال،با وفاداری به وضعیت هر روزینه ی خویش دست به آفرینش نظری و عملی می زند. او اصالت خویش را از زمانه ی خویش و اکنونیت خویش می گیرد و رنگ و سیمای روزگار خویش را بر جبین دارد و همین مهر زمانه است که به او و کارش اصالت می بخشد
به بیان فوکو : 《روشنفکر بیش و پیش از آنکه از نظام و بنیان های متافیزیکی فهم و رفتار آدمیان پرسش کند، باید از یک رویداد تاریخی/اکنونیت بپرسد: چه چیزی در این لحظه در حال رخ دادن است؟ ما امروز چه هستیم؟ چه می اندیشیم؟ و چه انجام می دهیم؟》.
یعنی روشنفکر به عنوان شاهد و حاضری در تاریخ اکنونیت خویش عمل کند و تصویر و تعریف و تبیین خویش را از رخدادها و رویدادها بازگو کند.
به قول "بودلر" شاعر فرانسوی،: "امر آرمانی و ایدئال خود را در شکل رخدادها،رفتارها و اشیای جزئی،تکین و روزمره به نمایش می گذارد و هرگز به جهانی انتزاعی و فراتاریخی و جهانشمول اشارتی ندارد،خودآیین و خوداندیش است،به امور عادی و پذیرفته شده از زاویه و منظری متفاوت می نگرد." همان نگاه کج خودمان که به کرات در کانال از آن صحبت می شود.
روشنفکر انتقادی باید قادر باشد با تاریخ اکنون خود مواجهه ای پروبلماتیک داشته باشد. او دیگر یک کوگیتوی دکارتی، یک "من عام" و کلی و جهانشگول و فراتاریخی نیست که نه رنگ و بو و مهر زمانه ی خویش را بر جبین دارد و نه قادر است تاریخ امروزش را از تاریخ دیروزش تمیز بدهد. بلکه یک "سوژه ی تکین" و سینگولار است و خودش را به عنوان حاصل شرایط تاریخی حاکم بر تاریخ اکنون خود و به نوعی محصول تضارب و تصادم نیروها فهم می کند .
روشنفکر انتقادی هرآنچه را که می گوید،می زید و هرآنچه را که می زید در کنش و رفتار و منش اش به نمایش می گذارد و به نوعی بدن و جسمش تجسم و تجسد حقیقتی است که به آن می اندیشد و از آن سخن می گوید. اینگونه است که "سوژه ی سخن گو" یا "سوژه ی گفتار" و "سوژه ی سلوک" برهم منطبق می شوند.
به بیان فوکو در "گفتمان و حقیقت" : 《متفکر رخداد صریح ترین و مستقیم ترین شکل هایی که بتواند برای منظورش پیدا کند به کار می برد. به بیان دیگر، با نشان دادن هرچه مستقیم تر آنچه باور اوست بر روی ذهن دیگران کار می کند. این سادگی و شفافیت کلمات، به مردم امکان می دهد تا حقیقت نهفته در سخن را به سرعت از آن خود سازند و به جزئی از نفس شان بدل سازند و از این طریق،سوژه، حیاتی مستقل از روشنفکر می یابد و ادامه ی راه را خود طی می کند. روشنفکر اگر در یک مرحله مردم را به تقلید می خواند آن را به عنوان مقدمه ی خودبسندگی و خودآیینی آنان می خواهد. مردم برای اینکه سوژه ای رها باشند نخست باید سوژه ی منقاد و مطیع را تجربه کنند.سلوک روشنفکر برخلاف سلوک ایدئولوگ، معطوف بر انقیاد، سرسپردگی و تعبد دائمی مردمان نیست》.
تفکر انتقادی و متفکر انتقادی دو غایت را مدنظر دارند: اول اینکه سوژه های درگیر این رابطه ی منتقدانه،دست خوش تغییر و دگرگونی رادیکال بشوند،طوری که دیگر آن سوژه های پیشین نباشند و دوم اینکه این تغییر سوژه او را از یک حالت منفعلانه و سکون وار به یک وضعیت فعالانه و پراتیکال تغییر وضعیت بدهد.
نباید فراموش کرد که تفکر انتقادی همیشه یک "نقد قدرت" بوده و خواهد بود. صدای منتقد انتقادی صدای یک فرودست است خطاب به فرادست.
...ادامه دارد


@Kajhnegaristan