| مصطفی نعمتی یک نفر یک روز تصمیم میگیرد قطعه سنگی را از مید | Karkhoone | کارخونه
| مصطفی نعمتی
یک نفر یک روز تصمیم میگیرد قطعه سنگی را از میدان آزادی تا میدان فردوسی، قل دهد. دم غروب وقتی به فردوسی رسید، از مردم میخواهد سنگ او را بخرند چون برای حمل آن، عرق ریخته، زحمت کشیده و از جان و دل تلاش کرده! آیا کسی پیدا خواهد شد چیزی که او برای سنگ مطالبه میکند، مثلاً ۱۰۰ هزار تومان را بپردازد!؟ فرض کنیم یک نفر پیدا شد! مثلا خود من. پرسش این است: چرا من حاضر شدم ۱۰۰ هزار تومان بابت این سنگ زمخت به درد نخور پرداخت کنم!؟ از دو حالت خارج نیست: دلم به حال طرف سوخته که کمکی کرده باشم. سنگ واقعا به کارم میآید. در حالت دوم (چون چرخاندن دنیا بر اساس دلسوزی، آب در هاون کوبیدن است، اولی را فراموش کنید)، ارزش ذهنی این سنگ برای من بیش از ارزش ذهنی ۱۰۰ هزار تومان بوده! چرا!؟ به خودم مربوط است! شاید بخواهم گوشه باغچه حیاط خانه بگذارمش و از دیدن آن لذت ببرم! شاید و شاید و ... اصلا به تو چه که چنین سوالی از من میپرسی!؟ حالا تصور کنید موقع خریدن این سنگ، یک نفر که از کنار من عبور میکند به سنگ من بگوید: چه پِهِنی!! تقریبا کمتر کسی پیدا میشود که در مقابل شنیدن این کلمه، واکنش خشمآلود نشان ندهد! اما چرا!؟ آیا به من توهین کرده!؟ به یک تکه سنگ بیمصرف گفته پِهِن! اما من چرا آن را توهین به خودم تلقی میکنم!؟ به این دلیل که من بعد از تصاحب سنگ، ارزش ذهنی خودم را به آن وصل کردهام! حالا هر کس به سنگ من چپ نگاه کند، انگار به ارزش ذهنی من توهین کرده! به همین راحتی؛ نگاه چپ به سنگی که از نظر خیلی از مردم به لعنت خدا نمیارزید، نشان توهین به خودم تلقی میکنم! همین را تعمیم دهیم به باورها و اعتقاداتمان. تقریبا همیشه، نقد یک شخص به عقایدمان را به نقد به خود، تسری میدهیم و سخنش را توهینآمیز تلقی میکنیم. همچنان که من محقم آن سنگ به درد نخور را ارزشمند تلقی کنم، دیگران هم محقند آن را یک تکه پِهِن بنامند. چرا!؟ آیا مطابق این برداشت، من با ارزشمند تلقی کردن این پِهِن، به ارزش ذهنی آنها توهین نکردهام!؟ تازه این قسمت خوب داستان است. من سنگم رو جلوی راه مردم بگذارم، برایش علم و کتل درست کنم و هر کس چپ بهش نگاه کند را به سزای اعمالش برسانم!