Get Mystery Box with random crypto!

آتش بدون دود' مرحوم نادر ابراهیمی را - که من آن روزها با نام ق | یادداشت های کیوان کثیریان


آتش بدون دود" مرحوم نادر ابراهیمی را - که من آن روزها با نام قهرمانانش "گلن اوجا" و "سولماز" می شناختمش- روی صفحه همین تلویزیون دیدم."  طرفدار پر و پا قرص "ماجراهای دور و دراز هامی و کامی" باز هم ساخته نادر ابراهیمی بودم و عاشق ترانه جاودانی تیتراژش که   مرحوم محمد نوری می خواند؛ ما برای آنکه ایران بیشه شیران شود، خون دل ها خورده ایم، ترانه ای که هنوز وقتی می شنوم احساساتی می شوم. برنامه کودک را با اجرای خانم برومند دوست داشتنی و خانم عاطفی روی همین تلویزیون تماشا کردهام و یکی دو سال آخردهه پنجاه هم که الهه رضایی نوجوان و گیتی خامنه آمدند. میکی ماوس، گوفی، دانلد داک، وودی وود پکر، یوگی و دوستان، تنسی تاکسیدو و چاملی، یوگی و دوستان و سیندرلا را هم خوب یادم هست کههمه سیاه و سفید بودند و البته حواستان هست که دارم درباره نیمه دوم دهه اول زندگی ام حرف می زنم. یعنی مثلا از سال 54 تا 60 و طبیعتا تصاویر مبهمی از اینها که گفتم در خاطرم هست و نه بیشتر.
 

اما مهم ترین چیزی که روی صفحه این تلویزیون دیدم را بگویم و دیگر تمام. یادم هست روز 12 فروردین ورود امام را (احتمالا) مستقیم پخش کردند و با وجود آنکه چند بار در میانه آن، برنامه قطع می شد و تصویر همان دوشیر روی صفحه می آمد، اما کارکنان تلویزیون که مدتی بود داشتند خرجشان را از رژیم سوا می کردند، با پخش این مراسم رسما به انقلاب پیوستند. سرود خمینی ای امام را که همانروز از همین تلویزیون دیدم و شنیدم خوب در خاطرم مانده.
تلویزیون ما آنقدر عریض و طویل بود که می شد رویش گلدان گذاشت، برای خودش یک میز درست و حسابی بود. کسی فکر نمی کرد این میز حجیم با آن لامپ تصویر گُنده و سنگین، روزی تبدیل به دستگاهی به این سبُکی و باریکی شود که حالا هست. آن وقت ها تلویزیون ها واقعا شکل جعبه بود و می شد به شان گفت جعبه جادو نه مثل ال سی دی های حالا که به نازکی یک دفتر صد برگ شده اند و احتمالا باید بهشان گفت صفحه جادو!

این مطلب در شماره پنجم هفته نامه نگاه پنجشنبه  ۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ به چاپ رسیده است.

@kasirian