2022-08-20 16:00:11
از جعبه جادو تا صفحه جادو / از تلویزیون های مبله قدیمی چه خاطره هایی داریم؟
کیوان کثیریان
اولین تلویزیونی که یادم می آید یکی از همین تلویزیون هاست که در خانه داشتیم. یک تلویزیون سیاه و سفید توشیبا ی مبله به گمانم بیست و چهار اینچ با دیواره های چوبی براق و چهارتا پایه چوبی. یک در چهار لت هم داشت که هر طرفش دو "لت" بود و با لولا به هم متصل شده بود و بازوبسته می شد. یک بخش گِرد چرخان روی تلویزیون بود که باید با دست می چرخاندی تا ازکانال یک به دو بروی و بر عکس.
دارم از سال های آغازین دهه پنجاه تاحوالی سال شصت حرف می زنم؛ سال هایی که خیلی ها هنوز تلویزیون نداشتند و این وسیله -که حالا دیگر خودش هم دارد دِمُده می شود- هنوز یک وسیله تقریبا تجملاتی به حساب می آمد، هنوز کمتر کسی تلویزیون رنگی در خانه داشت و تنها دو کانال تلویزیونی داشتیم که هرکدام روزی پنج شش ساعت برنامه نشان می دادند. جز بعضی بخش های خبری - که بسیار کم تعداد بود- برنامه زنده و مستقیمی وجود نداشت. اخبار ساعت 9 شب تلویزیون - به همراه اخبار ساعت 14 رادیو- آنقدر مهم بود که همه را پای آن ساکت می نشاند و اگر بزرگترها آن را از دست می دادند باید تا فردا برای شنیدن خبرها صبر می کردند. این تلویزیون ها مال عصری است که سالها تا پدید آمدن پدیده ای به نام اینترنت فاصله بود و سال های سال تا ورود پدیده دیگری به نام ماهواره. لپ تاپ و تبلت و آیفون و آی پد و این بساط ها هم که مثل رویا می مانْد. حتی سی دی و دی وی دی و ویدیو در کار نبود. اصلا حتی چیزی به نام ریموت کنترل هم وجود نداشت چه رسد به "ست آپ باکس" و سینمای خانواده و صدای دالبی این جور چیزها.
آنوقت ها در شروع برنامه های تلویزیون، دقایقی بسیار طولانی عکس(دقیقا عکس و نه تصویر متحرک) گل و درخت نشان می دادند و بعدش هم دقایقی طولانی تر عکس و مشخصات گمشده ها را. میانِ برنامه ها هم نمایش عکس گل ومنظره با موسیقی بی کلام، ردخور نداشت؛ بی آنکه یکی به دادت برسد و بگوید که قرار است چه اتفاقی بیفتد و کِی. مجری پخش داشتیم که وسط برنامه ها می آمد و حرف می زد و برنامه بعدی را اعلام می کرد، برنامه ها هم تکرار نداشتند و تنها یکبار پخش می شدند.
آرم تلویزیون آن زمان هم طرح دو شیر ایستاده روی دو پای عقب بود که پشت به پشت هم داشتند و در ابتداو انتهای برنامه های تلویزیون وقتی سرود ملی آن زمان پخش می شد روی صفحه تلویزیون ظاهر می شدند. شب هم که برنامه ها تمام می شد تا فردا و شروع برنامه های روز بعد، چند دقیقه کالربارسیاه و سفید نمایش داده می شد با آن سوت گوشخراش و بعدش دیگر "برفک" بود تا عصر فردا!
جمعه ها ساعت چهاربعدازظهر، فیلم سینمایی می داد و اگر اسم فیلم را - که گوینده پخش، موقع اعلام برنامه به زبان می آورد- از دست می دادی دیگر بعید بود بفهمی فیلمی که دیده ای چیست و کودکی من پُر است از فیلم هایی که می دیدم و نامش را نمی دانستم. اخبار ورزشی هم یک نویت پخش می شد؛ به گمانم هفت و نیم عصر. از تیتراژش تصاویر محوی یادم هست، مخصوصا واکنش زیبای دروازبانی که توپ دشواری را از زیرطاق دروازه با مشت به کرنر می زد. فکر کنید اخبار ورزشی یک بار در روز پخش می شد و اگر به هر دلیلی نمی توانستی این بخش خبری را ببینی باید تا منتشر شدن کیهان ورزشی و دنیای ورزش که هفتگی بودند صبر کنی. فوتبال زنده معنی نداشت. گاه خلاصه ای از مسابقات فوتبال داخلی در معدود برنامه های ورزشی می شد دید.
شاید باورتان نشود ولی من دو سه صحنه از جام جهانی فوتبال 1974 آلمان را یادم هست! با "پل برایتنر"ی که ریش نداشت. آن موقع چهار سال هم نداشتم ولی چه کنم که بطرز عجیبی یادم مانده. در 1978 آرژانتین دیگر صحنه ها را خیلی شفاف تر به خاطر دارم و آن فینال استثنایی هلند و آرژانتین وانبوه نوارهای سفید توی زمین و گل های ماریو کمپس – به خصوص گل سوم آرژانتین- که مثل روز جلوی چشمانم، روشن است. هنوز هم که لحظه هایی از این دو جام را می بینم، به نظرم سیاه و سفید می آید!
بعدها در انتهای دهه پنجاه، "ورزش و مردم" هم آمد که واقعا آن روزها به اندازه "نودِ" حالا اهمیت داشت، شاید هم بیشتر. من ورزش و مردم را بارها یکشنبه شب ها روی همان تلویزیون دیده ام.
آن سال ها، سریال های ساعت دو بعد از ظهر شبکه دو هم پرطرفدار بود. یکی دو سریال کابویی را خوب یادم هست که سال ها بعد فهمیدم اسمشان "چاپارل" و "ویرجینیایی" بوده. من "مرد شش میلیون دلاری" و "کوجک" و "خانه کوچک" و "اصغر ترقه" و "مرادبرقی" و "آقای مربوطه" و "ستوان کلمبو" و "میشل استروگف" را روی صفحه همین تلویزیون دیده ام. چقدر شخصیت های "دایی جان ناپلئون" به خصوص سعید را از آن موقع خوب یادم مانده و صدای مخملی هوشنگ لطیف پور را که راوی داستان بود از زبان سعید.
228 viewsKeivan Kasirian, edited 13:00