2020-07-31 15:59:30
ما و سکولاریسم
«سکولار» تنها صفت برآمده از ارزشهای مدرن است که در ایران معاصر کسی نتوانسته است آن را در ترکیب با صفتی «بومی»، قلب ماهیت کند. کسی به ذهنش نرسیده یا جرأت نکرده یا نتوانسته مثلاً بگوید من «سکولار خداپرست» یا «مسلمان سکولار» هستم. درحالیکه مفهومهای مدرن دیگری همچون «حقوق بشر»، «دمکراسی»، «سوسیالیسم»، «لیبرالیسم»، «ناسیونالیسم» و مانند اینها همگی در عمل با چسباندن صفتی بومی و عمدتاً اسلامی به شدت دستمالی و خراب شدهاند. همهی دینباوران وحشت شدیدی از واژههای سکولار، سکولاریسم و سکولاریزاسیون دارند و از شنیدنشان نیز دچار رعشه و تشنجی رقتبار میشوند، چه رسد به بر زبان آوردن آنها.
امر سکولار در هستهی معنایی سه مفهوم دیگر جای دارد:
۱. سکولاریزاسیون: روندی تاریخی است که در اروپا با کوتاه کردن دست سازمان کلیسا از اموال عمومی و بهویژه املاک زراعی آغاز شد و رفتهرفته به محدود شدن نقش نهاد دین در امور اقتصادی، اجتماعی و سیاسی انجامید. در نهایت نیز به شکل تز جدایی نهاد دین از دولت در تئوری و عمل سیاسی عینیت پیدا کرد.
۲. سکولاریسم: بینش و منشی است که میکوشد توضیحی درونمان (immanent) برای پدیدههای طبیعی و انسانی بدهد و از وارد کردن مفهومهای ترافرازنده (transcendental) در توضیح امور بهشدت میپرهیزد.
۳. سکولاریته: وضعیتی اجتماعی است که در آن گرایش غالب (خواه مصرح خواه غیرمصرح) عمل به شیوهای درونمان است. یعنی در عمل بیشتر مردم بهشیوهای سکولار امور خود را میگذرانند. برای نمونه، در ایران مراجع عظام نیز وقتی بیمار میشوند نه تنها برای درمان به هیچ ضریحی دخیل نمیبندند بلکه به پزشکی مدرن که علمی سکولار است متوسل میشوند.
واژهی سکولار میتواند صفت یک فرد، یک جامعه یا حتی یک دوران باشد اما به هیچرو نمیتواند صفت یک دین، هم به معنای باور به هستی متعال و هم به معنای سازمان و نهاد اجتماعی، باشد. دین در جلوهگری و تظاهرش در عمل اجتماعی و سیاسی است که دین میشود. جز این فقط باوری شخصی و درونی است و تا هنگامی که بروز بیرونی نیافته است مشکلی ایجاد نمیکند (هرچند که تجربهی تاریخی میگوید کمتر کسی از باورمندان به هستیای متعال آن اندازه پارسا بوده است که باورش را به نمایش درنیاورده باشد). مشکل اما دینِ به نمایشدرآمده و پیامدش دینِ سازمانیافته است که امتیازی انحصاری در عرصههای نظری (علمی) و عملی (جامعه و اقتصاد و سیاست) برای خود منظور میکند. سکولاریسم و سکولاریزاسیون البته قاطعانه ضد چنین وضعیتی است. سکولاریزاسیون نه تلاش برای زدودن دین از جامعه بلکه تلاش برای تحمیل اخلاق به دین و خارج کردن مفهوم پارسایی از انحصار مدعیان دین است. پارسایی اگر بخواهد پارسایی بماند بهضرورت باید سکولار باشد، یعنی حقی ویژه برای خود نطلبد.
در ایران با وضعیتی بهشدت متناقضنما روبروییم. از سویی سکولاریته تا حدود زیادی محقق شده است، بهویژه در عرصههای مربوط به کاربرد علم و تکنولوژی (نمونه: مراجع بیمار و دخیل نبستن به ضریح). این نشان دهندهی حد و عمق پیشروی سکولاریزاسیون در ایران است. از سوی دیگر اما هنوز گرایشی قوی از سوی بسیاری در جهت حق انحصاری در امور اقتصادی و اجتماعی سیاسی عمل میکند. این گرایش در دو گروه بسیار پرجلوه است: یکم دینباوران و دوم مردان. گروه نخست درون دایرهی خودیهای دینی (و لاجرم سیاسی) بودن را معیار امتیازوری انحصاری خود میداند و گروه دوم نیز وضعیتِ (گویا) طبیعی و جسمانیاش را. اما هر دو گروه برای تحقق امتیاز ویژهی خود از اعمال خشونت و تبعیض و بهرهکشی خودداری نکردهاند. همدستی و همسویی مردان با ساختارهای رسمیِ دینی انکارناپذیر است. ازاینرو، هر دو گروه به شدت با سکولاریزاسیون مشکل دارند. بیراه نیست اگر بگوییم نهایت سکولاریزاسیون در خطهی ما با آزادی زن مشخص میشود. عمق و شدت مردانگی در خطهی ما هنگامی پدیدار میشود که زنان خواست آزادی (و لاجرم برابری) را پیشاروی مردان فریاد میزنند. در این وضعیت چهبسا غیردینباورترین مردان نیز رگ غیرتشان ورمیآید و به وحشت میافتند که نکند اقتدار مردانهشان زائل شود. مفهوم «غیرت» وجه مشترک این دو گروه است، در اولی غیرت دینی و در دومی غیرت ناموسی.
میخواهید عمق آزادیخواهی و برابریطلبی کسی را بیازمایید، او را در برابر این واژگان بگذارید: «سکولاریزاسیون» و «آزادی زن».
واژهی سکولار و مشتقاتش، اصیلترین واژهی مدرنی است که دینباوران نمیتوانند به هیچرو مصادرهاش کنند. هر کس که کوشنده و پویندهی راه آزادی و برابری است، اگر در کوشش و پویش خود صادق باشد، نمیتواند از این سرمایهی نمادینِ سترگ چشم بپوشد و باید با صدای رسا اعلام کند: «من سکولارم». اگر مارکس امروز در میان ما میزیست، به گمانم شعارش این میبود: «سکولارهای ایران برخیزید».
229 views12:59