Get Mystery Box with random crypto!

خلاصه آنکه دولت دیوانی منطبق با رفتار مدیریتی حرفه ای، عقلایی | 📶درسگفتارهای جامعه شناسی

خلاصه آنکه دولت دیوانی منطبق با رفتار مدیریتی حرفه ای، عقلایی و هدفمند کارمندان دولتی طراحی شده است و همینطور شیوه تولید اقتصاد بازار منطبق با انتخاب عقلانی و کار مدیران و کارکنان صاحب مهارت سامان گرفته است. وبر استدلال معروف خود را در مورد پیوند بین پروتستانیسم و روح سرمایه داری بسط می‌دهد و اساس انگیزشی نخبگان پشتیبان این نهاد های جدید را به همین ترتیب تبیین می‌کند. اما این نقطه آغاز تاریخی چرخه تکاملی ویرانگری را به جریان می‌اندازد که وبر آن را به عنوان دیالکتیک منجمد روشنگری مورد تحلیل قرار می دهد.

فروریزی جهان‌بینی سنتی و عقلانی شدن فرهنگ ناشی از آن به خصوصی شدن گستره ایمان و همینطور اخلاقیات ِ درونی شده ی وجدان منجر می‌شود. «اخلاق پروتستان» به ویژه خواستار هدایت عقلانی زندگی است و به این ترتیب شیوه های عقلایی - هدفمند را با اسباب ارزشی - عقلانی تحکیم و تسجیل می‌کند. اما در مراحل بعدی عقلانیت نهادینه شده اقتصاد و دیوانسالاری که به طور افزاینده خود - تنظیم گر میشود رفته رفته از شالوده انگیزشی نخستین یعنی ارزش‌های دینی جدا می‌شود. حوزه‌های کنشی نو و شکل گرفته بر شالوده حقوق، که پیش از این رهایی فرد از نظام اصناف دوره پیش مدرن و جامعه مدنی بورژوایی اولیه را میسر کرده بود، اکنون به چیزی تبدیل شده است که وبر از آن به عنوان «قفس آهنین» شکوه سر می‌دهد. بیش از این ماکس با روشنی هر چه تمامتر دووجهی بودن مفهوم «آزادی» را در عبارت «کارمزدبری آزاد» - آزاد از قیود فئودالی، اما همچنین آزاد برای تقدیر بهره‌کشی و فقر و بیکاری که در جامعه سرمایه داری پیش روی اوست - خاطرنشان کرده بود. وبر نیز در پرتو پیچیدگی‌های فزاینده نظام کنش مستقل تحول مشابهی را از آزادی به انضباط مشاهده می کند. او بر مبنای اجبار انضباطی دیوانسالاری و نظام قضایی تصویر تیره ای از یک جامعه مدیریتی و تحت مدیریت ترسیم می‌کند.

در آسیب شناسی وبر برخلافِ آسیب شناسی هگل دیالکتیک روشنگری به اصطلاح متوقف می‌شود و ناتمام باقی می‌ماند. وبر نسبت به «کاریزمای عقل» بدبین بود و همچنان بدبین ماند. او راهی نمی بیند که به جز با توسل به یک عقل کلیت بخش بتوان برای رسیدن به یک جامعه منسجم و مسالمت جوتر، با انشقاق اجتماعی مبارزه کرد. به نظر او از درون نمی‌توان بر قفسی که توسط عقل ابزاری آفریده شده و در همه ارکان جامعه نفوذ کرده است فائق آمد. «از دست رفتن معنا» و «از دست رفتن آزادی» را وبر به منزله چالش وجودی اشخاصی می‌فهمید که به فرد تبدیل شده اند. در آنسوی امید عبث برای رهایی از درون نظم اجتماعی موجود آنچه باقی می ماند تنها امید واهی یک فردگرایی سرکش است. تنها یک سوژه (فاعل) بسیار قوی و متکی به نفس می‌تواند در صورت همراهی بخت در مقابله با یک جامعه عقلانی شده و انشقاق یافته موفق شود برای خود یک پروژه زندگی منسجم بسازد. فقط یک فرد مصمم و برخوردار از جسارت آدم‌های آب از سر گذشته می‌تواند در برابر تضادهای سمج و حل نشدنی اجتماعی به تحقق آزادی، آن هم به صورت شخصی و در زندگی شخصی، موفق شود.


جهانی شدن و آینده دمکراسی
یورگن هابرماس
#مدرنیته
#عقلانی شدن
#دیالکتیک روشنگری
#اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری

@kavosh_garan