Get Mystery Box with random crypto!

معرفی کتاب «راه فروبسته: اندیشه‌ی اجتماعی در فرانسه در سال‌های | 📶درسگفتارهای جامعه شناسی

معرفی کتاب «راه فروبسته: اندیشه‌ی اجتماعی در فرانسه در سال‌های درماندگی از ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰»، اثر #استوارت_هیوز، ترجمه #عزت_الله_فولادوند.


نویسنده: #حسین_کمالوند (دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی فرهنگی دانشگاه تهران).



«#قسمت_اول»

@last_Flaneur

کتاب «راه فروبسته»، جلد دوم تریلوژیِ مهم استوارت هیوز است که ده سال پس از جلد اول منتشر شده و این اثر نیز همچون «آگاهی و جامعه» (جلد اول) و «هجرت اندیشه‌ی اجتماعی» (جلد سوم) توسط عزت‌الله فولادوند به فارسی ترجمه شده است. هیوز ضمن اذعان به اینکه این اثر، کتابی‌ست قائم به‌ذات و مستقل که برای مطالعه‌ی آن، الزاماً نیازی به مطالعه‌ی جلد اول و یا سومش نیست، رسالت خود را در جلد دوم، پرداختن به حال و هوای اندیشه‌ی اجتماعی در اقلیمِ فکریِ فرانسه در مقطعی خاص (یعنی از ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰) می‌داند. هیوز که در «آگاهی و جامعه»  به افشایِ مختصات فلسفی و فکری اندیشه‌ی اجتماعی در چهار اقلیم «آلمان»، «اتریش»، «فرانسه» و «ایتالیا» پرداخته و آرا افرادی مانند دورکیم، پاره‌تو، موسکا، سورل، برگسون، فروید، یونگ، دیلتای، کروچه، ماینکه، ترولچ، وبر و ... را مطرح نموده بود، در «راه فروبسته»، مضامین تئوریک افرادی از قبیل بنیان‌گذاران مکتب تاریخ‌نگاری آنال و متفکرانی مثل مارتن دوگار، سنت اگزوپری، مالرو، مرلوپونتی، آرون، سارتر، کامو، لوی استراوس و ... را در نسبت با بستر اجتماعی و سیاسی عصرشان به بحث می‌گذارد. خواندن تریلوژیِ هیوز که اثری‌ست در حوزه‌ی «تاریخ اندیشه‌ها»، برای دانشجویان لیسانس و فوق‌لیسانس در رشته‌ی جامعه‌شناسی علی‌الخصوص دانشجویان ایرانیِ حال حاضرمان بسیار رهگشاست؛ زیرا علاوه‌بر آشنا نمودن دانشجویان با روش متفاوتی از نظریه‌خوانی (که اصولاً در آکادمی‌های ایرانِ ما بسیار در حاشیه است و اصلاً طرح هم نمی‌شود)، آرا و افکار متفکران را اولاً در نسبت با روح زمانه (به تعبیر تاریخ‌نگاری هگلی) مطرح می‌نماید و ضمن پرداختن به تأثیرگذاری و تأثیرپذیری آن‌ها (در نسبت با فضای فکری عصرشان)، عمیقاً به بده‌بستانِ حوزه‌های فکری‌ای مثل جامعه‌شناسی، فلسفه، تاریخ، ادبیات، مردم‌شناسی، سیاست و ...   تأکید می‌نماید و بسندگیِ مطالعات صرف جامعه‌شناختی (علی‌الخصوص تمرکز سطحی بر «روش» و فروکاستن «بینش جامعه‌شناختی» به جست‌وجو جهت دستیابی به همبستگی‌های کاذب در پژوهش‌های شبه پیمان‌کارانه)  را زیر سؤال می‌برد. ثانیاً  در این اثر، خواننده متوجه می‌شود که آرا متفکران هر اقلیم در مواجهه‌ با عقبه‌ی فلسفی آن بستر به‌خوبی مطرح می‌شوند (مثلاً در «آگاهی و جامعه» به تأثیر ماکیاولی در سنت ایتالیاییِ اندیشه به‌خوبی هرچه تمام‌تر پرداخته شده و یا در فصل مربوط به اقلیم فکری آلمان، ضدیت با پوزیتیویسم و تأثیرگذاریِ عمیقِ کانت و سنت ایده‌آلیسم آلمانی بر جامعه‌شناسی و اندیشه‌ی اجتماعی آلمان‌ها به نحو بسیار درخشانی مطرح شده است). آموختنِ چنین شیوه‌‌ای در مواجهه‌ با فیگورهای مختلف و فهم چگونگیِ مواجهه‌ی خود فیگورها با هم، با فیلسوفان و یا ادیبان پیش از خودشان و همچنین نسبت‌شان با بستر اجتماعی و سیاسی‌ زمانه (امری که علاوه‌بر آثار هیوز، در نوشته‌های آیزایا برلین و ارنست کاسیرر نیز موج می‌زند)، برای دانشجویان می‌تواند بسیار رهگشا و مفید باشد (مخصوصاً دانشجوی لیسانس که قرار است مبادی را بیاموزد ولی از همان ترم اول، به‌جای تاریخ اندیشه‌ها، آمار در علوم‌اجتماعی می‌خواند و در مسیر کارمندیِ اداره‌ی علوم‌اجتماعی گام برمی‌دارد!)
پس از این مقدمات، پرسش این است که هیوز در «راه فروبسته» به چه مباحثی پرداخته است؟
در جلد دوم، ابتدا و در فصل اول، مؤلف به مواجهه‌ی فکری فرانسویان (در عصر درماندگی) با «زیگموند فروید» و «ماکس وبر» می‌پردازد. وی معتقد است این دو، در این مقطع حساس و مهم، آن‌چنان که باید و شاید مورد توجه و عنایت فرانسویان قرار نگرفتند؛ چراکه در فضایِ اندیشه‌ اجتماعی فرانسه، پیشاپیش تحت تأثیر نفوذِ اتمسفرِ فکریِ «برگسون» و «دورکیم»، کلیت دغدغه‌های فروید و وبر تاحدود زیادی پوشش داده‌ می‌شد. در فرانسه که به تعبیر هیوز، «وطن خودنگری و معاینه‌ی نفس» بود، این اعتقاد وجود داشت که «برگسون» مطالعه‌ی رفتار انسانی را از یوغ توضیحات عقلی و استدلالیِ پیش‌پرداخته رهانیده و از این جهت کاری همانند فروید کرده است. در مورد عدم استقبال از وبر، این ادعای هیوز مشهودتر است. وی می‌نویسد: «در سال‌های بین دو جنگ، در اقلیم فرانسه، قواعد موضوعه‌ی دورکیم همچنان بر مطالعه‌ی نظم اجتماعی و دو میدان جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی حاکم بود.»

#ادامه_دارد