2021-05-23 09:11:18
گفتگوی روزنامه اطلاعات یکشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۰ با آقای مهندس محمدرضا انصاری نایب رئیس اتاق بازرگانی استان تهران: قوانین حمایت از تولید ضمانت اجرا ندارند
گفتگو با مهندس محمدرضا انصاری،کارآفرین ومهندس برجسته و برتر کشور که مجموعه ای از افتخارات را درکارنامهاش دارد، مروری بر یک عمرتجربه همراه با دشواری هایی است که اگرچه بارها کار را سخت کرده، اما شیرینی وفاداری وباهم ماندن را نصیب کرده که باعث ماندگاری و الگوسازی شده است؛ الگویی که بزرگترین میراث این کارآفرین است.
درگفتگویی که پیش رو دارید، مشتی از خروار مشکلات پیش روی کارآفرینان مستقل و بخش خصوصی واقعی بیان شده است که توجه به آن درسالی که به نام رفع موانع تولید ملی نامگذاری شده، میتواند راهنمای سیاستگذاران باشد.
درجای جای این گفتگو می بینیم که دل این کارآفرین همانند دیگر همتایانش از حمایت نشدنها و سنگاندازیها به درد آمده است اما نکته این است که وی همانند بسیاری از کارآفرینان دربرابر این مشکلات از میدان به در نرفته و با اینکه تا مرز ورزشکستگی پیش رفته اما با تدبیر و توجه به نیروی انسانی وفادار و متخصص که اصلی ترین سرمایه هربنگاهی است،توانسته از طوفان عبور کند و همچنان در سپهر اقتصادی ایران سرپا مانده وفعالیت کند. در ذیل مشروح گفتگو با مهندسمحمدرضا انصاری را می خوانیم:
* ساخت وسازکار سختی است وافرادی که واردآن میشوند هم بایدافرادی سرسخت باشند.چگونه وارد ساختن شدید؟
در سال ۱۳۴۰ در رشته راه و ساختمان وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم. آن زمان رشته راه و ساختمان مورد علاقه خیلیها بود. چون با رتبه خوب به دانشکده فنی رفتم، حق انتخاب داشتم و لذا این رشته را انتخاب کردم. در طول دانشکده یکبار اخراج شدم؛ چون برای دانشگاه ۴۵۰ تومان شهریه تعیین کردند که مبلغ زیادی بود. من نماینده دانشجویان دانشکده فنی بودم که به این تصمیم اعتراض و اعتصاب کردیم و درنتیجه اخراج شدم و سه سال در دانشگاه نبودم. در این فاصله، دو سال به سربازی رفتم. آنجا از ساعت ۶ صبح تا ۷ بعدازظهرکارهای سنگین داشتیم که اگرچه سخت ولی برای من خیلی سازنده بود. آنجا محل تبعید خطاکاران ارتش از سرباز تا فرمانده بود. کار این سربازخانه که به آن ایلخی میگفتند، نگهداری نژادهای اسب، گاو، گوسفند و الاغ بود. افسرانی که فرمانده آنجا بودند، من را از کارهای سخت معاف کرده بودند؛ چون دیدندبا سایر سربازان تبعیدی متفاوت هستم اما من داوطلبانه کارمیکردم و نگهبانی میدادم.
از آنجا به سازمان دواب ارتش در تهران منتقل شدم و در طول هفت ماه دو کتاب برای دامپزشکی ارتش ترجمه کردم و این دوره هم به خوبی گذشت؛ چرا که طی این دو سال دوستان زیادی پیدا کردم؛ کسانی که شاید روال طبیعی زندگی هیچ وقت من را با این افراد مواجه نمیکرد. در مجموع، دوران جالبی بود و همراه با شادی و رشد من سپری شد.
* بازهم به دانشگاه برگشتید؟
بله. باز به دانشکده برگشتم. البته من را یک سالی نمیپذیرفتند؛ اما بالاخره به دانشکده فنی رفتم و درس و دانشکده را خیلی خوب تمام کردم و جزء شاگردان اول تا سوم دانشکده فنی دانشگاه تهران بودم. به این دلیل که در دوره دانشجویی ازدواج کردم، ناچار شدم از سال سوم دانشکده سر کار بروم. در آن زمان، هم در دانشگاه درس میخواندم و هم در شرکت ملی ساختمان که شرکتی موفق بود، کار میکردم. در این مدت، در دو پروژه رئیس کارگاه بودم. یکی کاخ پذیرایی نخست وزیر که امروز ساختمان قرمز رنگ زیبایی در مجموعه ریاست جمهوری برای پذیرایی است و دیگری، شهر صنعتی البرز که دربیابانی با وسعتی برابر شهر قزوین ساخته میشد. در آن زمان، سازمان پروژه به پیچیدگی امروز نبود که حتماً باید افراد با سابقه زیاد، مدیر شوند.
در سال ۱۳۴۷ فارغالتحصیل شدم و بعد به همراه جمعی از مهندسان به شرکت ماهساز رفتیم. این شرکت با روابطی که داشت، کارهای زیادی گرفته بود ولی اجرای پروژهها برایش راحت نبود. من به ریاست تیمی از مهندسان جوان که یک گروه اجرایی شکل داده بودیم، عملاً با شرکت ماهساز شریک شدیم و ۶ تا ۷ پروژه این شرکت را به خوبی انجام دادیم. مثلاً شبکه آبیاری و زهکشی دشت فومنات به مساحت شش هزار هکتار که درسمت راست سد سنگر در استان گیلان بود را اجرا کرده وشبکه وسیعی از زهکشی، کانال و راه ایجاد کردیم. جالب است بدانید منشا نام شرکت کیسون هم همان جاست. چون آن منطقه گیسوم نام دارد و وقتی حسابدار ما برای ثبت شرکت مراجعه کرد تا این اسم را ثبت کند، به جای گیسوم، کیسون نوشته شد و این نام از سال ۱۳۵۴ و از آنجا به یادگار مانده است.
* بدین ترتیب مجموعه مستقل خودتان را راهاندازی کردید.
61 views06:11