آنته کریستا (۱) اَمِلی نوتومب محبوبه فهیمکلام چاپ اول. ۱۳۹۵ نشر چشمه. تهران کتابخوان: زهرا مهریزی فراز شماره ۷۵۱ و ۷۵۲
روز اول او را خندان دیدم. تصمیمگرفتم بشناسمش. میدانستم نمیتوانم او را خوب بشناسم. نمیتوانستم به سمتش بروم. همیشه منتظر بودم دیگران پیشقدم شوند و سمت من بیایند، که البته هیچوقت کسی چنینکاری نمیکرد. ص ۱۱
با خودم فکرکردم، آن گروه او را بین خودشان پذیرفتهاند. پذیرفتهشدن، این کلمه برای من معنای بزرگی داشت. چون تا آن زمان، در هیچ گروهی پذیرفته نشدهبودم. به همیندلیل نسبت به اینجور افراد، حس حقارتی آمیخته با حسادت در من بهوجودمیآمد. ص ۱۲، ۱۳