آنته کریستا (۲) اَمِلی نوتومب محبوبه فهیمکلام چاپ اول. ۱۳۹۵ نشر چشمه. تهران کتابخوان: زهرا مهریزی فراز شماره ۷۵۳ و ۷۵۴
یک آن از خودم پرسیدم، چرا این دوستی برایم تبدیل به یک آرزو شدهاست؟ ولی جواب روشنی برایش پیدانکردم. این دختر چیزی داشت که من نمیتوانستم آن را بفهمم. ص ۱۳
افسوس، مطمئن نبودم. نبودن او به معنای تنهاماندنم بود. از زمان آشنایی با کریستا، تنهایی من بیشتر شدهبود. این دختر به من توجهینمیکرد و مسئلهای که آزارممیداد، دیگر تنهایی نبود، بلکه بیتوجهی به من بود. من طرد شدهبودم. بدتر اینکه، حساب کار دستم آمدهبود. اگر با من حرفنمیزد، آیا به این معنا نبود که مرتکب اشتباهی شدهام؟ برای همین چندساعتی را به مرور رفتارم میپرداختم و دنبال آن چیزی میگشتم که باعث تنبیه من شدهبود. ص ۲۷