آنته کریستا (۳) اَمِلی نوتومب محبوبه فهیمکلام چاپ اول. ۱۳۹۵ نشر چشمه. تهران کتابخوان: زهرا مهریزی فراز شماره ۷۵۵
مادرم گفت «بلانش همیشه زیادی محجوب و عاقل بوده.» پدرم هم اضافهکرد «کریستا! تو باید اون رو از این حالت دربیاری و ما رو نجاتبدی.» به خودم لرزیدم. این جمع چهارنفره، وحشتی را با گفتن ضمایر تو، او و ما، به دل من میانداخت. من به نفر سوم تبدیلشدهبودم. قاعدتاً هنگامی که از یک فرد با ضمیر سومشخص یادمیکنند، به این معناست که آنجا حضور ندارد. درواقع، انگار من وجودنداشتم و فقط اشیایی در کنار ایندو -تو و ما- وجودداشت. مادرم ادامهداد «کریستا! یهکم زندگی رو بهش یادبده.» و دختر جوان پاسخداد «سعی خودم رو میکنم.» ص ۲۹