2022-04-22 09:50:32
- مراحل خوردن مـمه ابتدا نوکشو از تو سوتین درمیاریم بعد آروم میزاریمش داخله دهنمون...
بهت زده نگاهش کردم که لبخندِ شروری زد و یک قدم به سمتم برداشت و من یک قدم به عقب، یهو خیز برداشت به سمتم و توی آغوشش فشردم:
- کجا کجا؟ تازه داشتم مراحله ممه خوردن رو توضیح میدادم همتا خانوم!
- آقای مدیر من....یعنی باید برم سرِ کلاسم ...
لبامو وحشیانه داخله دهنش کشید و با اعصبانیت سینمو توی دستش فشرد که آخی از دهنم خارج شد...
- اوفففف این سینه هات به قدری نرمن که دوس دارم سالارمو وسطشون جا کنم!
با ترس به درِ بسته ی کلاس خیره شده تا یهویی یکی از بچه ها نیاد و آبروم بره...
- آقای مدیر من باکرم توروخدا ولم کنید!
بغلم کرد و گذاشتم روی میز و شلوارمو کشید پایین و با شیطنت گفت:
- اومممم شرت هم که نپوشیدی کوچولو!
دستمو روی دخترونگیم قرار دادم و با خجالت پاهامو جمع کردم که خشن پاهامو از هم باز کرد و شلوارشو کشید پایین...
- از شق درد دارم جون میدم کاری نکن از سه جا بکن*مت!
اشکام جاری شدن و با صدایی بغض آلود نالیدم:
- مامان بابام بفهمن من با شما بودم به زور شوهرم میدن...
با اخم نگاهم کرد و کمی عضوشو به لای پام مالید...
- هیچ کس هیچ غلطی نمیتونه بکنه دلبرِ کوچولو!
و با کوبیده شدنه عضوش جیغ خفه ایی کشیدم که لباشو روی لبام قرار داد و صدامو خفه کرد...
- آخ...آیییییی...درد...دارم....آیییی.....مامان....
خودشو از داخلم کشید بیرون و با دستمال خونی که جاری شده بود رو تمیز کرد....
- ماله خودم شدی همتا کوچولو!
- همتاااااا دختر کجایی این نوار بهداشتیه من...
با دیدنه من و آقای مدیر بهت زده نگاهمون کرد که زدم زیرِ گریه...
- همتاا تووووو وایی...
آقای مدیر شلوارشو کشید بالا و با لحنه خشنی روبه نازنین کرد و گفت:
- هر چی دیدی همینجا خاکش میکنی!
امروز عقدش میکنم...
و برگشت طرفم لباسم رو درست کرد...
- به خودت فشار نیار
الان اجازتو میگیرم میبرمت خونمون استراحت کنی....
https://t.me/+VPVSdHpm5fWOvKSw
https://t.me/+VPVSdHpm5fWOvKSw
https://t.me/+VPVSdHpm5fWOvKSw
https://t.me/+VPVSdHpm5fWOvKSw
بله بله همه شما شاهد بودید این آقای مدیر چقدر حشری تشریف دارن
همتا هم که کلا نگم...
تو پارت بعدی آقای مدیر همتا کوچولوشو عقد میکنه و شب به خدتمش میرسه
https://t.me/+VPVSdHpm5fWOvKSw
https://t.me/+VPVSdHpm5fWOvKSw
836 views06:50