Get Mystery Box with random crypto!

به سه علت پیش‌گفته، مشاجرات و کنش‌های سیاسی به‌جای آن‌که در نه | خرد منتقد

به سه علت پیش‌گفته، مشاجرات و کنش‌های سیاسی به‌جای آن‌که در نهادهای مدنی و در عرصه‌ی عمومی مطرح شود، به درون روابط دوستی، خانوادگی و شبکه‌ی خویشاوندی کشیده‌شد. انشقاق سیاسی در جامعه، دامن شبکه‌ی خویشاوندی و نهاد خانواده را نیز در برگرفت. از سوی تریبون‌های رسمی قدرت نیز نوعی رفتار عدم مدارا و تحمل و بی‌حوصلگی اجتماعی ترویج می‌شد. و چنین شد که نهاد خانواده از آن ساخت سنتی و تاریخی خود بیرون بجهد و به سرگردانی و تشویش دچار گردد. در نتیجه، ارتباطات خویشاوندی، روابط دوستانه و ارتباطات خانوادگی، به‌شدت کاهش یافت و اعضاء آن، به‌تدریج نسبت به هم بیگانه شدند. بیگانگانی آشنا که حتی می‌توانستند برای یک‌دیگر خطرناک باشند. انقلاب برای رشد خود، دست به مصرف همه‌ی سرمایه‌ها برد. سرمایه‌های خویشاوندی، خانوادگی و سرمایه‌های دینی به تصرف سیاست درآمد و هرچه بیش‌تر مورد بهره‌برداری قرار گرفت. اینک اما به نظر می‌رسد، در این انبان، چندان چیزی باقی نمانده‌است. استحصال بی‌رویه، این منابع را فرسوده کرده است.

دپلیزه شدن (depoliticization)

جامعه، پس از چهار دهه در واکنش به چنین شرایطی، و برای نجات نهادهای بنیادین خود، رویکردِ دپلیزه شدن را انتخاب کرده است. سیاست‌زدایی از ساحت دین و خانواده، اقدامی برای بیرون آوردن این دو نهاد از قبضه‌ی قدرت و برگرداندن آ‌ن‌ها به کارکرد اصلی‌شان محسوب می‌شود. "سیاست‌زدایی" و یا غیرسیاسی شدن، (فارغ از این‌که چه آثار و تبعاتی دارد و آیا می‌توان از آن به‌نحو موجه و معقول دفاع کرد یا خیر)، واکنشی است به بلعیده شدن همه‌چیز توسط سیاست. نوعی دفاع از ته‌مانده‌ی سرمایه‌های اجتماعی برای آن‌که مورد دستبرد قدرت قرار نگیرد. دپلیزه شدن، کمترین و شاید انفعالی‌ترین کنش حفاظت از نهادهای اجتماعی در برابر زیاده‌خواهی سیاست است؛ اما به هر حال، از خرد عرفی و هوش جمعی برخاسته است. سیاست‌زدایی از دین و خانواده، جریانی است که هنوز در ابتدای راه است؛ اما آرام آرام، راه خود را باز می‌کند.

دپلیزه شدن در این معنا، نجات دین و خانواده از خطر اضمحلال و انقراض است. بی‌جهت نیست که مسائل و مباحثی چون: "در لحظه زیستن"، رواقی زیستن، به‌خود پرداختن، معنویت‌های فردگرایانه و عرفان‌های جمع‌گریز رواج پیدا کرده‌است. وجه اشتراک همه‌ی این نحله‌ها، دپلیزه کردن جامعه و غیرسیاسی شدن کسانی است که تا پیش از این حاضر بودند برای شروع و حفظ انقلاب، حتی از عزیزان خود بگذرند و خانواده، دوستان، همسایگان و خویشاوندان را قربانی نهاد سیاست نمایند.

خلاصه آن‌که انقلاب، ساختار سنتی خانواده را دچار تغییر و دگرگونی نمود و با به‌خدمت درآوردن نهاد خانواده و نهاد دین، به هریک از این دو نهاد، آسیب و صدمات جبران‌ناپذیری زد. نه دین و نه خانواده به پیش از این آسیب‌ها بر نخواهد گشت. اما با این همه، نظام اجتماعی با خطری که از درون احساس می‌کند، راه دور شدن از سیاست را برگزیده است.

می‌خواستند دین را احیاء کنند، می‌خواستند خانواده را استحکام بخشند، اما ناخواسته هر دو را فرسودند، به‌نحوی که نیم‌جانی بیشتر از آنان باقی نمانده است.

به تعبیر مولوی:
خواجه پندارد که طاعت می‌کند
بی خبر از معصیت، جان می‌کند.



علی زمانیان....... ۱۴۰۰/۱۱/۲۱

@kherade_montaghed