Get Mystery Box with random crypto!

پایان سال، پایان قرن است فرجامی نه چندان امیدوارکننده | خرد منتقد

پایان سال، پایان قرن است


فرجامی نه چندان امیدوارکننده

در انتهای سال، و منتهای قرن، قرار داریم. امسال که تمام بشود، قرنی بر ما گذشته است؛ از این رو بر اندوه پایانِ سال که در اسفندماه و هرساله یقه‌مان را می‌گیرد، اندوهِ قرن هم اضافه شده است. اندوهی شاید از بابت محاسبه‌ای هرچند پنهان و ناخودآگاه از خود، و آگاهی از خالی بودن پرونده‌ی زیسته‌ و تهی بودن هستی‌مان. از خود می‌پرسیم (و این پرسش در آن عمیق‌ترین جان انسان رخ می‌دهد، آن چنان که شاید هم در ساحت آگاهی در نیاید)، در سالی که گذشت، چه کردم؟ چه بودم و چه شدم؟ اکنون که به انتها رسیده‌ام، اندوخته‌ام چیست؟ و حال باید این پرسش را به درازای یک قرن پاسخ دهیم. در قرنی که رو به پایان است، چه کردیم؟ اندوخته‌ی ما چیست؟ چه بودیم و چه شدیم و پرسش‌هایی از این دست.

برای پاسخ به سوالاتی که مطرح شد، لازم است وجه مقایسه و سنجش را معلوم کرده باشیم؛ و البته در این جا قرار نیست مقایسه‌ای تطبیقی میان دهه‌های قرن رو به پایان، صورت گیرد؛ زیرا این کار نیاز به فرصت فراخ و اطلاعات دقیق دارد و شاید از یک نفر هم برنیاید؛ اما به نحو اجمال می‌توانیم درک و دریافت کلی خود را از تغییر و تحولات این قرن، مطرح نماییم. هرچند این برداشت نادقیق و از سویی شخصی باشد.

به پایان یک قرن نزدیک می‌شویم. قرنی سرشار از مسئله، تغییر، ستیز، آشفتگی و پریشانی، و قرنی مملو از فراز و نشیب. قرنی که با برآمدن حکومت پادشاهی و با شیوه‌ی سکولار شروع شد و در نیمه‌ی آن، با وقوع یک انقلاب و سپس برآمدن جمهوری و شیوه‌ی حکومت دینی ادامه یافت. رخ‌داد انقلاب، قرن چهاردهم را، درست به دو تکه‌ی بزرگ تقسیم کرد. دو نیمه‌ای کم و بیش متضاد، و دو دنیایی با ارزش‌های متفاوت و بلکه مخالف با یک‌دیگر. قرنی که روحانیان از سکوت، سازگاری و یا حتی همکاری با حاکمان در طول تاریخ، بیرون آمدند و حاشیه‌ی سیاست را رها نمودند و به کانون قدرت آمدند و مصادر تصمیم‌گیری و تمشیت امور را به دست گرفتند. قرنی برای آزمایش و تست مدعیات تاریخی و افسوس‌هایی که در ذهن‌ها انباشت شده بود. صد سال گذشته است و اینک در آستانه‌ی ورود به قرنی دیگر، ایستاده‌ایم و به سرنوشت تاریخ صدساله ی خود نظر می‌افکنیم و از خود می‌پرسیم، چه کردیم؛ کدام مسیر را آمده‌ایم و اینک در کجا ایستاده‌ایم.

بدون این که بخواهم نیمه‌ی اول و دوم قرن چهارده را با یکدیگر مقایسه کنم اما می‌توانم صرفا به یک نکته از هزاران نکته اشاره کنم؛ و آن "مسئله‌شناسی" قرن چهاردهم است. به این معنا که اجمالا با این پرسش به سراسر قرن، نظری بیفکنیم که مسئله‌هایی که در اوایل قرن چهاردهم با آن دست و پنجه نرم می‌کردیم، کدام مسئله‌ها بوده است و این که در روزهای آخر این قرن هستیم، با چه مسئله‌هایی مواجهیم. آیا مسائل ما در اول و آخر این قرن، با یک‌دیگر متفاوت شده است؟ ایران در ابتدای قرن، از چه رنج می‌بُرد و اینک از چه رنج می‌بَرد؟ با چه معضلات و مشکلاتی روبرو بود و اینک با کدام معضل و مشکل مواجه است؟

قرن چهاردهم برای ما ایرانیان، قرن تغییر و تحولاتی مستمر و جوش و خروش‌هایی بود که می‌خواستیم وضعیت‌مان را بهتر کنیم. شکاف و عقب‌ماندگی‌مان را با جهان کاهش دهیم. نظام سیاسی مستقر را با انقلاب، اصلاح نماییم؛ عدالت، آن گمشده‌ی قرن‌ها را در آغوش بگیریم، چشم‌انداز روشنی پیش پای نسل‌ها بگذاریم. به توسعه و ترقی برسیم و چنان زندگی کنیم که آن را برازنده‌ی خود می‌دانستیم. و اینک در آخرین‌های روزهای یک قرن، با این پرسش مهیب روبرو هستیم که آیا آن جهد و تلاش‌ها به ثمر رسیده است؟

کسانی در پاسخ به این پرسش‌ها، می‌گویند، به تاریخ اروپا بنگرید و ببینید که آن دیار بیش از سیصد سال را پشت سر نهاد تا از دوره‌ی تاریک بیرون بیاید. آنان دوره‌ای طولانی راه آمده‌اند تا به این جا رسیده‌اند. این پاسخ رایج اما یک اشکال بزرگ دارد و آن این است که، مدت زمان انجام تغییرات در غرب را معیار قطعی و لازم برای هر تغییر و تحول در هر سرزمین دیگر تلقی می‌کنند. اما به راستی این قطعیت و تعیین زمان حتمی از کجا آمده است و چرا پروسه ی زمانی طی شده در آن دیار را باید به منزله‌ی قانونی برای صبوری و انتظار معرفی نمود؟ مگر ماهیت و زمان تغییرات هر ملتی به مجموعه‌ی علل و عوامل آن ملت بستگی ندارد؟

در آستانه‌ی خروج قرنِ پرهیاهو و پرتلاطمی که به زودی پرونده‌اش بسته می‌شود، به یاد بیتی از "شهریار" می‌افتم:

می‌رسد قرنی به پایان و سپهرِ بایگان
دفتر دورانِ ما هم بایگانی می‌کند


علی زمانیان.........
@kherade_montaghed