۹. تطهیر زمین بر این باورند که جهان را باید از وجود شر پاک کنند.در نظر آنان، ضروری است شروران را کشته و نابود سازند. در نظر این گروه، باید تلاش کرد، (حتی اگر لازم باشد، به زور و ستیز و جنگ) تا تأثیرات شیطانی را کاهش دهند و زمین را از لوث وجودشان و از فساد پاک نمود. افراطگرایان ستیزهجو، به طور غیرمعمول بیحوصلهاند و برای رسیدن به هدف خود عجله دارند و میخواهند خیلی سریع و چشمگیر عمل نمایند. از این رو خشونت ممکن است برای آنان، جذاب باشد
۱۰. تقدیس مرگ افراطگراها مرگ را تقدیس و تجلیل میکنند. در نظر آنان مرگ، بی معنی است اگر به صورت اتفاقی بیفتد. اما آنان باید مرگی معنادار، در جهت هدف و قهرمانانه داشته باشند. از این رو آمادگی برای فداکاری دارند. چنین میاندیشند که همه باید روزی بمیرند، اما آنان که در راه هدف خود کشته میشوند، نمیمیرند، بلکه جاودانهاند.
۱۱. جنگ تهاجمی به عنوان یک وظیفه جنگ تهاجمی و کشتن دشمن، ارزشمند و وظیفه است. وظیفهی کشتن، شامل این احساس است که «در برخی شرایط، ضعیفها تا زمانی که فرصت دارند و قبل از این که دیر شود، باید قویها را بکشند. نگرش تهاجمی نسبت به دشمن خارجی داشتن و این اعتقاد که یک دشمن خارجی خاص منشأ همه مشکلات بزرگ است.
۱۲. هدف، وسیله را توجیه میکند. نوعی ماکیاولیسم با این مضمون که هدف وسیله را توجیه میکند، یعنی انجام هر کاری برای نابود کردن یا تضعیف دشمن، از جمله کشتن غیرنظامیان؛ رواست. بر این باورند که باورهای آنان درست و ارزشمند است، پس حق دارند در صورت لزوم از روشهای غیراخلاقی استفاده کنند. این همان چیزی است که از آن میتوان به عنوان "ماکیاولیسم مقدس" یاد کرد. روشی که رفتار غیراخلاقی را با توجه به هدف، توجیه میکند."گاهی برای تسریع رستگاری باید از زور استفاده کنیم" و هر تلاشی، از جمله خشونت در صورت لزوم، باید به کار گرفته شود
۱۳. عدم تحمل و تمایل انتقام، تا حد زیادی الگوی رفتاری افراطگرایان ستیزهجو، آشکارا غیر قابل تحمل و انتقامجویانه است. نوعی نفرت عمیق در آنها ریشه دوانده و در کلام و رفتارشان، آن را بروز میدهند. ادبیاتی مملو از تنفر نسبت به دیگران دارند و دست انتقامشان همواره آمادهی جنگیدن است. نسبت به زندگی معمولی، خانواده و حتی لذت و تفریحات، نگرش بی حوصله و تحقیرآمیز دارند، زیرا خود را در جنگ احساس میکنند.
۱۴. انسانیت زدایی از دشمن انسانیتزدایی یا شیطانسازی مخالفان، رفتار بیاعتنایی و حتی خشونت را تسهیل میکند. غیرانسانیسازی و اهریمنسازی، و اردوگاه مقابل را از شان انسانی پایین کشیدن، برای آن است که راحتتر بتوانند آنها را از میان بردارند. این همان کاری بود که کسانی چون هیتلر و یا استالین و انجام میدادند. از سویی دیگر، انسانیتزدایی و اهریمنسازی به عنوان یک تاکتیک برای تبرئه فرد در برابر عواقب خشونت عمل می کند.
۱۵. تصور اینکه مدرنیته فاجعهآمیز است در میان افراطگرایان مبارز، معمولاً این تصور وجود دارد که مدرنیته، یک فاجعه برای بشریت است. هدفِ نوسازی به ویژه در جنبه های مادی، به عنوان یک فاجعه نسبتا جبران ناپذیر دیده میشود. «تمدن غرب، قادر به ارائهی هر گونه ارزش سالم برای هدایت بشر نیست، و مدرنیته، بنیان اخلاق و دیانت را میخشکاند. مدرنیته، شری است که باید در برابرش ایستاد.
۱۶. تصور اینکه حکومت مدنی نامشروع است افراطگرایان ستیزهجو عموماً ادعا میکنند منابع قدرتی که آنها با آن مخالفند در واقع نامشروع هستند. زیرا تصمیماتشان توسط مردم گرفته میشود و نه خدا. به این معنا که، آنها کاملاً مبتنی بر اقتدار خدا نیستند. این موضع را میتوان نوعی "آنارشیسم" نامید. آنها منعکس کننده و انتقالدهندهی درجهی بالایی از بیگانگی سیاسی، بدبینی و بیاعتمادی نسبت به دولتها هستند. افراطگرایان در هنگام نقض قانون و نادیده گرفتن اقتدار مستقر، به دلیل نامشروع دانستن حکومتهای مدنی، احساس گناه نمیکنند. و وجدانی آسودهای دارند.
*** Patterns of Thinking in Militant Extremism "Gerard Saucier" PERSPECTIVES ON PSYCHOLOGICAL SCIENCE