Get Mystery Box with random crypto!

#شعر_آئینی #حضرت_رقیه_س_ دیدند که یتیمم و بی آشنا زدند از ک | ❖ کمیل کاشانی ❖

#شعر_آئینی
#حضرت_رقیه_س_

دیدند که یتیمم و بی آشنا زدند
از کربلا به کوفه و شام بلا زدند

تا دینشان ادا شود و نذرشان قبول
بابا مرا برای رضای خدا زدند

از هر کجا که قافله ی غم عبور کرد
ما را به اسم خارجی آنجا صدا زدند

بر پیکر تو نیزه و شمشیر و سنگ خورد
ما را به تیغ زخم زبان ، ناسزا زدند

با او نگفته ام تو هم اصلا به او نگو
دور از نگاه عمه مرا بارها زدند

از دست «زجر» ، زجر فراوان کشیده ام
دستور می رسید از او هرکجا زدند

سنگین شده است گوش من و درد می کند
از بس میان راه مرا بی هوا زدند

در قلبشان نبود مگر کینه از علی
تنها به جرم فاطمه بودن مرا زدند

مثل تو راضی ام به رضای خدا پدر
یکبار هم گلایه نکردم چرا زدند


ﮐﻤﯿﻞ کاشانی
@komeilkashani