Get Mystery Box with random crypto!

رنگارنگ🌈

لوگوی کانال تلگرام laughtoomuch — رنگارنگ🌈 ر
لوگوی کانال تلگرام laughtoomuch — رنگارنگ🌈
آدرس کانال: @laughtoomuch
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 4.62K
توضیحات از کانال

🕊

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 66

2022-04-28 16:54:42
دانلود فیلم های بدون سانسور 2019 FUL HD بزرگسالان

https://telegram.me/+92G0CUB2vq1kZTVk
https://telegram.me/+92G0CUB2vq1kZTVk

فیلم های جدید ایرانی و خارجی شبانه g
240 views13:54
باز کردن / نظر دهید
2022-04-28 16:53:35 رفتم آلمان،دیدم عجب کشوريه!
گفتم تف به این زندگی که ما داریم!
یه دفه۷ یورو جريمم کردن
گفتم چراااا
پلیسه گفت اينجا تف کردن جریمه داره!



هیچی دیگه الان دارم بر میگردم ایران!
هیجا وطن آدم نمیشه!
والا
برینیمم تو مملكت کسی کارمون نداره



@Laughtoomuch
282 views13:53
باز کردن / نظر دهید
2022-04-28 16:49:27
حساب دفتری نان نسیه را ببین

با کمک های شما می خواهیم بدهی خانواده های بد سرپرست به نانوایی ها را پرداخت کنیم و برای سفره های خالی «نان» هدیه ببریم.

کمک های شما با هر مبلغی گره گشاست...

5022291900010701
6037991199529904
6037991199506100
6037991199500038
*780*35260#
IR 710170000000216780692009

بیائید مهرآفرین باشیم

|اینستاگرام| وب سایت | پرداخت آنلاین|

@mehrafarincharity
223 views13:49
باز کردن / نظر دهید
2022-04-28 16:48:33 #فرار_از_واقعیت
#قسمت_دویست_وشصت_ویک
لینک قسمت اول
https://t.me/Laughtoomuch/15420

چه می کردم با
این سرطان؟ با این سرطان دلنشین. با این سرطانی که زمانی از جان و دل براي او آغوش گشوده بودم.
دوست داشتم آن قدر در وجودم ریشه بدواند که دیگر چیزي از من باقی نماند. همه "او" شود. همه ي من
من.
"او"
"او" شود و همه ي
نمی دانستم که تا کجا می توانم به این حال ادامه دهم. عاقب "او" خواهم شد و یا ریشه این درخت را خشک
خواهم کرد؟ این چیزي بود که مرا به عقب می راند. این نا اطمینانی که از او داشتم. از خودم. از سونا پیرزاد. به
نظر می رسید که من که خودم را گم کرده ام. با این کار او، من در درجه اول بودم که از بین رفتم. با زیر سوال
رفتن آن همه اعتمادي که به او داشتم در حقیقت این خود من بودم که زیر سوال رفته بودم. خودم توسط
خودم. و تا زمانی که این حالت در من بود وضع من همین بود.
از او فاصله گرفتم. رهایم کرد. سخت، ولی رهایم کرد. مثل اینکه خود او هم متوجه شده بود که باید مرا رها
کند. این رها کردن براي هر دونفرمان سخت و کشنده، ولی لازم بود.
ساکم را زیر بغلم زدم. داشتم خفه می شدم. بغض، راه تنفسی ام را بسته بود. باید اسپري می کردم ولی نه در
مقابل او. به سختی تنفسم را کنترل کردم. خم شد و از کنار پنجره کاکتوس ام را که به نظر سرحال می آمد به
دستم داد.
_هر هفته یه لیوان آب آروم ریختم پاش
سرم را تکان دادم. حالم هیچ خوب نبود.
_ممنون.
صدایم خفه شده بود. دقیق نگاهم کرد. بازویم را گرفت. به طرف در رفتم.
_سونا خوبی؟
سرفه ایی کردم و آب دهانم را به سختی فرو دادم. کمی اثر داشت.
_آره.
نگاهم ناخوداگاه به روي آلبومی افتاد که هنوز روي مبل بود.
_سفرت بی خطر.
لبخند تلخی زد.
_سفر نیست. عذاب محضه.
صداي او هم گرفته و خفه شد.
دیگر معطل نکردم. دیگر نمی توانستم. نمی توانستم این نزدیکی را تاب آوردن. بدون کلامی در آسانسور که
بالا بود پریدم و دکمه را زدم. بسته شدن در آسانسور به روي نگاه نگران او، آخرین چیزي بود که دیدم.
چشمانم سیاه شد و روي کف آسانسور افتادم. به هر جان کندن که بود اسپري را از جیبم بیرون آوردم و پاف
کردم. سرم را به دیوار آسانسور چسباندم و اجازه دادم که اشک ها بیرون بیایند. دیگر نمی توانستم حبس شان
کنم. از پا در آمده و ناتوان حتی از جا برنخاستم.
آسانسور به طبقه پایین رسید. برخاستم. تلوتلو خوران بیرون رفتم. از شدت اشک حتی جلوي چشمانم را هم
نمی دیدم. از در ساختمان بیرون آمدم. باران حالا شدت گرفته بود. راه گرفتم و در همان باران، و ساك در
دستم، گیج و مست در پیاده رو رفتم.
هنوز چند قدمی نرفته بودم که کسی از پشت سر شانه هایم را در بر گرفت. با همان چشمان گریان چرخیدم.
آیدین بود که مثل همیشه مانده بود. مثل همیشه که پشت همه ما بود. او و ساراي. بدون حرف مرا به ماشین
کشاند. آراز نبود. هیچ چیزي نگفت. و چقدر از او ممنون بودم. گذاشت تا خوب گریه کنم. با صداي آرام و خفه
گریه می کردم و او در سکوت می راند.
تماسی با ساراي گرفت و مرا به خانه ساراي برد. آیدین همیشه بهترین کارها را می کرد. می دانست که الان
فقط ساراي می تواند مرا آرام کند و نه هیچ کس دیگري. ساراي در آن شرشر باران، نگران مقابل در ایستاده
بود. کنار دست او هم رضا ایستاده بود و سعی داشت که آرامش کند.
از ماشین پیاده شدم. ساراي هم چیزي نگفت. مثل اینکه آن جماعت می خواستند که مرا آرام کند. به حال
خودم بگذارند تا شاید آرام شوم. تنها کاري که ساراي کرد این بود که گلدان کوچک کاکتوس ام را از دستم
گرفت و رضا هم ساکم را.
مرا به اتاق مهمان برد. شال خیسم را از سر باز کرد. مانتویم را در آورد و بعد مرا در آغوش فشرد. آغوشی که
برایم آرامش بود. همیشه این آغوش، برایم منبع آرامشی جدا از آن عشق پر تپش و پرآرامشی که بعدها به
انقلاب پیدا کردم، بود. عشقی وراي عشق او.

رمان رویای انتقام
سارا دختری که بدون گفتن به دوست پسرش ازدواج میکنه ولی ماکان میفهمه و سعی میکنه طلاق سارا رو بگیره و به خاطر همین بهش تج...
https://t.me/joinchat/AAAAAEb_1orrjnQq1hUZJQ

@Laughtoomuch
380 views13:48
باز کردن / نظر دهید
2022-04-28 16:46:33
اگه برای شروع یادگیری برنامه‌نویسی، دنبال یک تکنولوژی سریع، قابل اعتماد و امن هستی؛ جاوا می‌تونه بهترین انتخابت باشه.
با جاوا یکبار بنویس و همه جا اجرا کن!
شروع ثبت‌نام بوت‌کمپ‌های جاوا مکتب شریف؛
با همکاری و حمایت مالی مؤسسه دانش‌بنیان برکت
شرکت در استعدادسنجی و دورۀ آماده‌سازی رایگان
و یا برای کسب اطلاعات بیشتر کافیه به آی‌دی ما پیام بدی!
@MaktabSharif_Admin
وبسایت | کانال تلگرام | اینستاگرام
299 views13:46
باز کردن / نظر دهید
2022-04-26 17:11:12
وااای این معلم عربی چقدر سمه دهنت سرویس


@Laughtoomuch
194 views14:11
باز کردن / نظر دهید
2022-04-26 17:08:47
عرضه انواع لوازم خانگی به صورت عمده و خرده از بانه
ارسال رایگان به تمام نقاط کشور

فروش #کولرگازی #لباسشویی #ظرفشویی #لباسشویی
09185322818
09185322819
09185155580

https://t.me/joinchat/Rzamla2G7fjALjqb
171 views14:08
باز کردن / نظر دهید
2022-04-26 17:08:47
ساعت مچی بايد شيک و خاص باشه

تا 50% تخفيف

@unikwatch
@unikwatch
148 views14:08
باز کردن / نظر دهید
2022-04-26 17:07:49
جررر نخوری


@Laughtoomuch
172 views14:07
باز کردن / نظر دهید