تو را بسيار دوست دارم و مي دانم که شيوه عشق من کهنه شده اس | ادبیات، زندگی ست
تو را بسيار دوست دارم و مي دانم که شيوه عشق من کهنه شده است شريان های قلبم کهنه شده است آمدن نامه بر من به پيش تو و بردن گل های زيبا به خانه ات همه آيين هايی کهنه شده است
تو را بسيار دوست دارم و رويای من اين است که مرا در پيراهنی نو مبهوت کنی با عطری تازه ، ديدگاهی تازه و رويای من اين است که بارانی از شط بلند پرسش ها بر من بباری و چون خوشه گندم از پارچه ناز بالش بشکفی تو را بسيار دوست دارم و می دانم که نمی دانی و مسئله اين است...