Get Mystery Box with random crypto!

ادبیات، زندگی ست

لوگوی کانال تلگرام literarylife — ادبیات، زندگی ست ا
لوگوی کانال تلگرام literarylife — ادبیات، زندگی ست
آدرس کانال: @literarylife
دسته بندی ها: ادبیات
زبان: فارسی
مشترکین: 1.36K
توضیحات از کانال

Life of literature
با ادبیات همیشه در دنیای تازه ای زندگی می کنید .

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-09-02 00:04:29 دلم خواست خودم را بشناسم، در نهایتِ  لطف و عنایت ، با تلخی و غباری هرروزه  که هیچگاه برایم بی نام و نشان نیست،
خود را شناختم در میان رویایِ آخرالزمانی که مانده به هیچ چیز، بر آشیانه ی باد است،
واژگان کلام را امید نمیدهند آنگاه که زبان آبستنِ سکوت است و  جسمم تب آلودِ درد،
مجذوب کدام نوری؟ آنجا که سیاهی بوی درهم آمیخته ی گورستان است! برزخی پر آشوب پیش از زایش ظلمتها،

خویشتن باز ایستاده بیهوده زیستن در میانِ سایه ها ست غریب افسونگری که سیه پوش خیال واره های خویش است


آرسین
62 viewsf, 21:04
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 20:42:50 هیچ‌وقت تو را ترک نمی‌کنم
حتی
اگر توی این دنیا نباشم..

هر وقت
به دوست‌داشتن فکر می‌کنم
ابدیت
و تمامی شب‌ها
با نام تو
بر سینه‌ام
سنجاق می‌شود...

می‌دانی ؟
می‌دانی از وقتی دلبسته‌ات شده‌ام
همه‌جا
بوی پرتقال و بهشت می‌دهد؟

هرچه می‌کنم
چهار خط برای تو بنویسم
می‌بینم واژه‌ها
خاک بر سر شده‌اند...

هرچه می‌کنم
چهار قدم بیایم
تا به دست‌هایت برسم
زانوهایم می‌خمد...

نه این‌که فکر کنی خسته‌ام،
نه این‌که تاب راه رفتن نداشته باشم
نه!
تا آخرش همین است
نگاهت به لرزه‌ام می‌اندازد.
@literarylife
عباس_معروفی
158 viewsf, 17:42
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 20:24:59 ذوب شده عباس معروفی.pdf
معرفی کتاب

« ذوب شده » داستان نويسنده ای را بازگو ميكند كه در شرايطی سخت ناچار به قصه پردازی شده و آنگاه در قصه های خودش گم ميشود . داستانی كه به قول خودش 26 سال دير به دست خوانندگانش رسيده است!

@literarylife
عباس معروفی
168 viewsf, edited  17:24
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 20:01:31 عباس معروفی هم رفت، در غربت، مثلِ خیلی‌ها

پژمان موسوی

انگار سرنوشتِ اهلِ فرهنگ است که وطن‌شان، خانه‌شان نباشد، که مجبور به ترکِ خانه شوند، که بروند، فقط بروند.

اما عباس معروفی از جنسِ آن‌هایی نبود که فقط برود، برود و کُنجِ عافیت اختیار کند. برود و آن‌هایی که می‌خواستند نباشد، از «نبودن»اش نفسِ راحت بِکِشند.

وقتی رفت، گرچه دیر، گرچه سخت، گرچه از مسیرِ کار در یک هتل، در نهایت آن کاری را که باید، کرد. ناامید نشد و«خانه هنر و ادبیات هدایت»، یکی از بزرگ‌ترین کتاب‌فروشی‌های ایرانی در اروپا را در برلین، بنیاد نهاد.

کم‌کم، کلاس‌های داستان‌نویسی‌اش را هم همان‌جا تشکیل داد. فقط این نبود، نشرِ «گردون» را هم به یادِ مجله‌ی دوست‌داشتنی‌اش که سال‌ها پیش از آن، در «تهران» توقیف شده بود، در «برلین» فعال کرد و خانه‌ی امیدِ نویسندگانی شد که آثارشان در ایران «غیرقابل‌چاپ» بود.

خودش چندی قبل، درباره‌ی سرطانی که بالاخره او را از پای درآورد نوشته بود: «اگر خوب شدم، داستان این غمباد را می‌نویسم که چگونه در گلوگاهم رشد کرد، فک و زبان و دندانم را خورد و بعد به مغزم فرو رفت. می‌نویسم که نسل‌های بعد بدانند چرا ما به این روز افتادیم.»

عباس معروفی را در نهایت غُصه کُشت. خودش پیش‌بینی‌اش را کرده بود انگار آن روز که نوشت: «سیمین دانشور به من گفت: غصه یعنی سرطان! غصه نخوری یک‌وقت، معروفی! و من غصه خوردم.»

@literarylife
183 views♡, 17:01
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 14:28:55

یک كارمند بانک در شهر سياتل آمريكا متوجه می‌شود كه يک اردک وحشی جلوی اتاق كارش لانه كرده و تخم گذاشته.
بعد از اينكه جوجه‌ها از تخم در می‌آیند ، به اين فكر می‌افتد كه آنها چگونه خود را به آب خواهند رساند؟
برای يافتن جواب این سوال ، به جستجوگر گوگل مراجعه می‌كند و سرانجام آن را می‌یابد. جواب این است که وقتی جوجه‌ها کمی بزرگ می‌شوند ، مادر به پائين می‌رود و آنها را صدا می‌زند تا يكی يكی به پائين بپرند.
يک فيلم از والت ديزنی اين جريان را كه در جنگل اتفاق می‌افتد ، نمايش می‌دهد. جوجه‌ها از روی درخت بلند ، بر روی برگ‌های خشک و نرم به زمين می‌افتند.
ولی اگر قرار باشد كه اين جوجه‌ها خود را روی پياده‌رو و خیابان بتونی بی‌اندازند ، آن وقت چه اتفاقی خواهد افتاد؟

روز موعود فرا رسید و او به کمک اردک مادر رفت. نکتهٔ جالب توجه اين بود که اردک مادر درست بعد از اينكه او برای كمک به اردک حاضر می‌شود ، جوجه‌هايش را صدا می‌زند.

بقيهٔ این ماجرای جالب را خودتان ببينيد و لذت ببرید.
نگاه کنید به مردمی که ساعت‌ها با اشتیاق و روحیهٔ شاداب ناظر این کار زیبا هستند.
حتی عده‌ای صندلی‌شان را هم آورده‌اند
@literarylife
304 viewsf, edited  11:28
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 14:28:22


@literarylife
205 viewsf, edited  11:28
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 12:58:47 صدای مرحوم معروفی"بخشی از کتاب با صدای ایشان" روحش شاد
@literarylife
220 viewsf, edited  09:58
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 10:28:09
روحش شاد و یادش گرامی باد
332 viewsf, 07:28
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 10:27:49 عباس معروفی (اردیبهشت ۱۳۳۶- ۱۰ شهریور ۱۴۰۱) رمان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس، شاعر، ناشر و روزنامه‌نگار معاصر ایرانی مقیم آلمان بود. او فعالیت ادبی خود را زیر نظر هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو آغاز کرد و در دهه شصت با چاپ رمان سمفونی مردگان در عرصه ادبیات ایران به شهرت رسید. وی در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۱ درگذشت. معروفی به خاطر موضع‌گیری علیه حکومت ایران بارها بازجویی شد و سرانجام تحت فشار سیاسی از ایران خارج شد و به آلمان رفت.
وی در ۱۰ شهریور ۱۴۰۱ پس از یک دوره بیماری در آلمان درگذشت.
عباس معروفی به سال ۱۳۳۶ خورشیدی در تهران (بازارچه نایب السلطنه) متولد شد. دیپلمه ریاضی از دبیرستان مروی، و فارغ‌التحصیل هنرهای زیبای تهران در رشته ادبیات دراماتیک است و حدود یازده سال معلم ادبیات در دبیرستان‌های هدف و خوارزمی تهران بوده‌است.
نخستین مجموعه داستان او با نام «روبروی آفتاب» در سال ۱۳۵۹ در تهران منتشر شد. پیش و پس از آن نیز داستان‌های او در برخی مطبوعات به چاپ می‌رسید اما با انتشار «سمفونی مردگان» بود که نامش به عنوان نویسنده تثبیت شد.
در تابستان ۱۳۶۰ ساختمان کانون نویسندگان ایران توسط دادستانی انقلاب پلمب شد. عباس معروفی زیر نظر هیئت دبیران کانون (احمد شاملو، هوشنگ گلشیری، باقر پرهام، محمد محمدعلی، و محمد مختاری) با شکستن پلمب، اسناد کانون را به جای امن رساند تا جان اعضای کانون محفوظ بماند.
در سال ۱۳۶۶ به عنوان مدیر اجراهای صحنه‌ای، مدیر ارکستر سمفونیک تهران، و مدیر روابط عمومی (سه سال و نیم) بیش از ۵۰۰ کنسرت موسیقی از هنرمندان مختلف کشور به اجرا درآورد که از تلاش‌های شبانه‌روزی اوست. مجلهٔ موسیقی «آهنگ» نیز به سردبیری او در همین دوران انتشار یافت.
در سال ۱۳۶۹ مجله ادبی «گردون» را پایه‌گذاری کرد و سردبیری آنرا برعهده گرفت و به‌طور جدی به کار مطبوعات ادبی روی آورد. سبک و روال وی در این نشریه با انتظارات دولت ایران مغایر بود و موجب فشارهای پی در پی و سرانجام محاکمه و توقیف آن شد. یکی از مهم‌ترین اقدامات مجله گردون طرح موضوع فعالیت مجدد کانون نویسندگان ایران بود. در سال ۱۳۶۹ جلسات سومین دورهٔ کانون نویسندگان ایران آغاز شد و در سال ۱۳۷۳ به انتشار متن «ما نویسنده‌ایم» انجامید.
معروفی در پی توقیف «گردون» ناگزیر به ترک وطن شد. او به پاکستان و سپس به آلمان رفت و مدتی از بورس «خانه هاینریش بل» بهره گرفت؛ و یک سال هم به عنوان مدیر در آن خانه کار کرد. پس از آن برای گذران زندگی دست به کارهای مختلف زد؛ مدتی به عنوان مدیر شبانه یک هتل کار کرد و آنگاه «خانه هنر و ادبیات هدایت» بزرگترین کتابفروشی ایرانی در اروپا را در خیابان کانت برلین، بنیاد نهاد و به کار کتابفروشی مشغول شد؛ و کلاس‌های داستان‌نویسی خود را نیز در همان محل تشکیل داد. چاپخانه و نشر گردون هم در همین مکان برقرار است که تاکنون بیش از ۳۰۰ عنوان کتاب از نویسندگان تبعیدی و آثار ممنوع در ایران را منتشر کرده‌است.
او همچنین بنیان‌گذار سه جایزه ادبی قلم زرین گردون، قلم زرین زمانه و جایزه ادبی تیرگان است...
@literarylife
311 viewsf, edited  07:27
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 10:17:14  سیمین دانشور به من گفت: «غصه یعنی سرطان! غصه نخوری یکوقت، معروفی!»
و من غصه خوردم.
اینجا در بیمارستان شریته برلین، حالا یازده جراحی را پشت سر گذاشته‌ام، از دوشنبه وارد مرحله‌ی پرتو درمانی می‌شوم؛ در تونلی تاریک به نقطه‌های روشنی فکر می‌کنم که اگر برخیزم، هفت کتاب نیمه‌کاره‌ام را تمام کنم و باز چند تا درخت بکارم.
هفت جراح و متخصص زبده عمل جراحی را انجام دادند. جراح فک و دهان گفت: «بدن شما چهل ساله است، هیچ بیماری و خللی در تن شما نیست؛ سرطان لنفاوی هم یک بدبیاری بوده. پش گِهبت.»
گفتم: «در طب ایرانی به این بدبیاری می‌گویند غمباد.»
خندید.

به نقل از صفحه اینستاگرام عباس جان معروفی
352 viewsf, 07:17
باز کردن / نظر دهید