Get Mystery Box with random crypto!

دلم خواست خودم را بشناسم، در نهایتِ  لطف و عنایت ، با تلخی و غ | ادبیات، زندگی ست

دلم خواست خودم را بشناسم، در نهایتِ  لطف و عنایت ، با تلخی و غباری هرروزه  که هیچگاه برایم بی نام و نشان نیست،
خود را شناختم در میان رویایِ آخرالزمانی که مانده به هیچ چیز، بر آشیانه ی باد است،
واژگان کلام را امید نمیدهند آنگاه که زبان آبستنِ سکوت است و  جسمم تب آلودِ درد،
مجذوب کدام نوری؟ آنجا که سیاهی بوی درهم آمیخته ی گورستان است! برزخی پر آشوب پیش از زایش ظلمتها،

خویشتن باز ایستاده بیهوده زیستن در میانِ سایه ها ست غریب افسونگری که سیه پوش خیال واره های خویش است


آرسین