Get Mystery Box with random crypto!

چه فکر می‌کنی که بادبان شکسته، زورق به گل نشسته‌ای‌ست زندگی در | Loneliness & happiness

چه فکر می‌کنی
که بادبان شکسته، زورق به گل نشسته‌ای‌ست زندگی
در این خراب ریخته
که رنگ عافیت از او گریخته
به بن رسیده ، راه بسته‌ای‌ست زندگی
چه سهمناک بود سیل حادثه
که همچو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان ز هم گسیخت
ستاره خوشه خوشه ریخت
و آفتاب
در کبود دره‌های آب غرق شد
هوا بد است
تو با کدام باد می‌روی
چه ابرتیره‌ای گرفته سینه تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی‌شود

تو از هزاره‌های دور آمدی
در این درازنای خون‌فشان
به هرقدم نشان نقش پای توست
در این درشت‌نای دیو لاخ
ز هر طرف طنین گام‌های رهگشای توست
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته نامه وفای توست
به گوش بیستون هنوز
صدای تیشه‌های توست
چه تازیانه‌ها که با تن تو تاب عشق آزمود
چه دارها که از تو گشت سربلند
زهی که کوه قامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند
نگاه کن هنوز آن بلند دور
آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست
سپیده‌ای که جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی یک نفس در آن زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز

چه فکر می‌کنی
جهان چو ابگینه شکسته‌ای‌ست
که سرو راست هم در او
شکسته می‌نماید
چنان نشسته کوه
در کمین این غروب تنگ
که راه
بسته می‌نمایدت
زمان بی‌کرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی‌ست این درنگ درد و رنج
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش…


هوشنگ ابتهاج
#شعر

@Lonelinesshappiness