Get Mystery Box with random crypto!

امام (ع) كه چنان ديد بر سر آنها فرياد زد: «يا شيعة آل ابي‌سفيا | عاشقان امام حسین علیه السلام

امام (ع) كه چنان ديد بر سر آنها فرياد زد: «يا شيعة آل ابي‌سفيان ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا في دنياكم و ارجعوا الي احسابكم اذ كنتم اعرابا...» يعني؛ اي پيروان خاندان ابي‌سفيان اگر دين نداريد و از معاد و روز جزا نمي‌هراسيد لااقل در دنياي خود آزادمرد باشيد و به اصل و گوهر خود بازگرديد اگر عرب هستيد؟شمر فرياد زد: «اي پسر فاطمه چه مي‌گويي؟» امام فرمود: «اقول: انا الذي اقاتلكم و تقاتلوني، و النساء ليس عليهن جناح، فامنعوا عتاتكم عن التعرض لحرمي ما دمت حيا.» .يعني؛ مي‌گويم: من با شما مي‌جنگم شما هم با من مي‌جنگيد و زنان را گناهي نيست، پس سركشان خود را تا من زنده‌ام از تعرض نسبت به حرم من بازداريد.شمر گفت: «حق داري،» آن گاه فرياد كشيد از حرم اين مرد دور شويد و آهنگ خود او كنيد كه سوگند به جان خودم او هماوردي بزرگوار است.يكي از شاعران پارسي زبان ماجراهاي آن روز را كه منجر به اين نامرديها و رذالت‌ها گرديد اين‌گونه به نظم درآورده است:مي‌سوخت در لهيب تبي آتشين، زمين مي‌ساخت پايه‌هاي غروري نوين، زمان‌خورشيد همچو كشتي آتش گرفته‌اي آواره بود در دل درياي آسمان‌مي‌ساخت خون و تيغ و شهامت حماسه‌اي با عشق و با حقيقت و ايثار توأمان‌آزادي و فضيلت، يك سو به هم قرين خودرأيي و رذالت، آنسو به هم قران يكسوي، اوج رايت مردان جان به كف يكسوي موج لشكر خونخوار و جانستان‌در عرصه‌ي نبرد تني چند جان به كف چون كوه در برابر درياي بيكران‌مردي به پاي خواست كه افتد ز پاي ظلم جاني ز دست رفت كه مانده به جا جهان‌در نيمروز گرم كه هر لحظه مي‌گداخت در زير آفتاب گدازنده جسم و جان‌يك مرد مانده بود و كران تا كران عدو يك تير مانده بود و جهان تا جهان نشان‌در اين چنين دمي بسوي خيمه‌گاه او آنجا كه داده بود به نوباوگان امان‌لشكر به پيش تاخت كه يابد غنيمتي جز اين نبود مقصد آن لشكر گران‌آن شاهباز اوج فضيلت چو بازديد اين گونه موج آتش و خون را در آشيان‌برپاي خاست و از دل درياي پر ز خون افراشت قامتي كه قيامت كند عيان‌فرياد زد: بهوش اگر نيست دين تو را آزاده باش و توسن آزادگي بران‌اين آخرين كلام خداوند عشق بود آن دم كه مي‌گذشت از اين تيره خاكدان‌در اين وقت بود كه آن بي‌شرمان دور از انسانيت حلقه‌وار آن بزرگوار را احاطه كردند و تشنگي بر آن حضرت غلبه كرده بود و از آن مردم شربت آبي مي‌طلبيد، و هرگاه كه اسب خود را به سمت فرات به حركت درمي‌آورد با يك حمله‌ي عمومي كه به او مي‌كردند مانع رسيدن او به فرات مي‌شدند.

در شريعه‌ي فرات