در زيارت ناحيهي مقدسه آمده است: «و اسرع فرسك شاردا الي خيامك | عاشقان امام حسین علیه السلام
در زيارت ناحيهي مقدسه آمده است: «و اسرع فرسك شاردا الي خيامك قاصدا محمحما باكيا، فلما رأين النساء جوادك مخزيا و نظرن سراجك عليه ملويا برزن من الخدور، ناشرات الشعور، علي الخدود لاطمات، الوجوه سافرات، و بالعويل واعيات، و بعد العزمذللات، و الي مصرعك مبادرات، و الشمر جالس علي صدرك...». يعني؛ اسب تو شتابان آمد به آهنگ خيمههايت شيههزنان و گريان و چون زنان اسب تو را زبون ديده، و زين تو را واژگون مشاهده كردند، از پرده بيرون ريختند در حالي كه موها بر گونهها ريخته و پريشان كرده و مشتها بر رخسار زنان، و رويها گشاده و شيونكنان، و پس از دوران عزت خوارشدگان، و به سوي قتلگاه تو شتابان، و ديدند كه شمر بر سينهات نشسته.ابنشهرآشوب و محمد بن ابيطالب گفتهاند: همين كه امام (ع) به زمين افتاد آن اسب آنقدر فرياد زد و شيهه كشيد و سر خود را بر زمين زد تا در كنار خيمهها از دنيا رفت. از جلودي نقل شده كه پس از اينكه امام (ع) بر زمين افتاد آن اسب به دفاع از امام (ع) پرداخت و اسب و مركب بود كه بر زمين ميانداخت تا آنكه چهل نفر از آن بيدينان را هلاك كرد، سپس نزديك بدن امام (ع) رفته و سر و گردن خود را به خون آن حضرت آغشته نمود و آهنگ خيمهها كرد و بلند بلند شيهه ميكشيد و دستها را بر زمين ميزد.از ابيمخنف نقل شده كه هنگامي كه آن اسب شيههزنان و همهمهكنان به سوي خيمهها ميرفت، و چنين ميگفت: «الظليمة الظليمة من امة قتلت ابن بنت نبيها». يعني؛ اي واي از ستم و حقكشي امتي كه پسر دختر پيغمبر خود را كشت.مردم كه چنان ديدند تعجب كردند و آن اسب را ديدند كه به سوي خيمهها ميرود و صداي شيههاش بقدري بلند بود كه فضاي كربلا را پر كرده بود، همين كه نزديك خيمهها رسيد، و صداي شيههاش را زينب (س) شنيد به سكينه گفت: «برخيز و از پدر استقبال كن.».سكينه بيرون آمد و اسب را با زين واژگون و يال غرقه خون و شيههزنان ديد، و با ديدن آن منظره فرياد زد: «وا قتيلاه، وا حسيناه، وا محمداه، وا علياه، وا فاطمتاه، وا غربتاه، وا بعد سفراه، وا كرباه...» .و در روايت ديگري است كه امكلثوم وقتي آن اسب را ديد، دست روي سر گذارد و فرياد ميزد: «وا محمداه، وا جداه، وا نبياه، وا ابالقاسماه، وا علياه، وا جعفراه، وا حمزتاه، وا حسناه، هذا حسين بالعراء صريع بكربلاء مجزور الرأس من القفاء، مسلوب العمامة و الرداء.». اين سخنان را گفت و بيهوش روي زمين افتاد. .عشق حق از برج زين شد سرنگون ماء و طين سيماب سان شد بيسكونذوالجناح شاه دين از دود آه اين سپهر نيلگون كردي سياهالظليمة الظليمة ورد او بر خيام شاه دين بنهاد رودختران از يك سو، از يك سو زنان بر ركاب و بر سمش بوسهزنانپايمال بوسه از سر تا به دم پيكرش در زير بوسه گشت گمزينب محزون ره ميدان گرفت از فروغ او خور تابان گرفتبر بلندي شد كه بيند شاه را بر سر ني ديد خونين ماه رااز منتخب طريحي نقل شده كه چون امام (ع) بر زمين افتاد اسب او شروع كرد به شيههزدن و فرياد كردن و همچنان از روي كشتهها ميگذشت، عمر بن سعد كه او را ديد بر سر مردان خود فرياد زد كه اين اسب را بگيريد و به نزد من آريد كه از اسبان مخصوص رسول خدا (ص) است. .مردان كمند انداختند و هرگاه نزديك او ميشدند بر آنها حمله كرد و با دست و پا و دندان از خود دفاع كرده و آنها را فراري ميداد تا اينكه جمعي را كشت و و گروهي را بر زمين افكند و از مركب به زير آورد و بالاخره نتوانستند او را بگيرند، عمر سعد كه چنان ديد فرياد زد: «رهايش كنيد تا ببينم چه ميخواهد بكند؟» آنها نيز اطراف او را رها كرده و به كناري رفتند.همين كه آن اسب خود را آزاد و رها ديد، بيامد و كشتهها را يكي يكي نظاره كرد و گويا به دنبال گمشدهاش ميگشت تا به امام (ع) رسيد و چون صاحب بزرگوار خود را ديد شروع به بوييدن آن حضرت كرد و با دهان او را ميبوسيد و پيشاني خود را بر بدن او ميماليد و شيهه ميكشيد و اشك از چشمانش ميريخت تا آنجا كه همه حاضران را به تعجب واداشت، عبدالله بن قيس گفته كه آن اسب را ديدم كه مردم از دور او پراكنده شده و او به طرف خيمهها ميرفت و كسي قادر نبود به او نزديك شود و سپس آهنگ فرات كرد و به سرعت و جست و خيز خود را به وسط فرات رسانيد و در آب فرورفت و ديگر تا به امروز كسي ندانست كه به كجا رفت و چه شد .مرحوم استاد شعراني در ترجمه نفس المهموم گويد: اين اسب معروف به ذوالجناح است و در تواريخ و مقاتل معتبر قديم كه در دست ما است اين نام نيست مگر در روضة الشهداء ملا حسين كاشفي، و چنانكه گفتهايم اكثر كتب قديم به دست ما نرسيده است و نميتوان گفت همهي مطالب آن كتب در اين كتابها كه داريم مندرج است.