ماجرای تجربههای نزدیک به مرگ؛ وهم یا واقعیت؟ چندی پیش مصاحبه | مجتبی اعتمادی نیا
ماجرای تجربههای نزدیک به مرگ؛ وهم یا واقعیت؟
چندی پیش مصاحبهای با ماهنامه خیمه (شماره ۱۴۳، خرداد ۱۴۰۱) داشتهام و در آن به چند سؤال درباره تجربههای نزدیک به مرگ پاسخ گفتهام. یکی از سؤالات و پاسخی که به آن دادم چنین بود:
بهنظر شما آیا ضرورت یا فایدهای در انتشار عمومی تجارب نزدیک به مرگ وجود دارد؟ این مسئله به مرگاندیشی و معادباوری منجر میشود یا به سطحینگری و ترویج تجارب شخصی به نام دین؟
ضرورت را نمیدانم، اما فواید و البته مضراتی در نشر عمومی این تجربهها وجود دارد. گزارشهایی که امروزه از تجربهگرانِ اقوام و ملل و ادیان مختلف در اختیار داریم، دربردارنده پیامهای اخلاقی و تربیتی بسیار مهمی است. اغلب تجربهگران از حضور و سیطره شعوری قدسی در جهان سخن میگویند و به بقای انسان پس از مرگ ایمان میآورند. بر معناداری زندگی و ضرورت مهرورزی بیچشمداشت و پرهیز از نزاع و خشونت و تکبر پافشاری میکنند. تجربه خود را مستلزم زیستی اخلاقی میدانند و بهصراحت بر قاعده طلایی اخلاق (آنچه برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند و آنچه را بر خود نمیپسندی بر دیگران تحمیل مکن) تأکید میکنند. حفظ محیط زیست و احترام عمیق به آن را یک بایسته مهم زندگی تلقی میکنند. پاسداشت حقوق دیگران (اعم از انسانها، حیوانات و گیاهان) و اجتناب از آسیبرسانی جسمی و روانی به آنها را فوریفوتیترین وظیفه انسانی ما بهشمار میآورند. اهتمام به فراگیری دانشِ سودمند و ضرورت خدمت مشفقانه به دیگران را برخود واجب میدانند و نوعاً درک همدلانهتری از دیگران پیدا میکنند و با تساهل و تسامح بیشتری با آنها مواجه مییابند. اینها مهمترین پیامهای اخلاقی و تربیتی است که بسیاری از تجربهگران درباره آنها با ما سخن میگویند و تجربه خود را مستلزم آنها میدانند. بنابراین رواج گزارشهای ناظر به این تجربهها میتواند به بسط و شیوع این آموزهها بینجامد. این آموزهها از آن حیث که نتیجه تجربه زیسته عمیق تجربهگران است، اثرات عمیقتر و چه بسا ماندگارتری بر روی مخاطبان برجای میگذارد. اما آسیب هایی نیز در این میان میتواند پدید آید. این آسیبها در وهله نخست ناشی از شیوع عمومی این تجربهها نیست بلکه عمدتاً ناشی از نحوه انتشار، نوع مواجهه و انتظار ما از آنهاست. به عنوان مثال، پس از دهه هفتاد میلادی که گزارشهای متعددی از این تجربهها در اختیار عموم قرار گرفت، تا سالها اثر قابلتوجهی از تجربههای ناخوشآیند یا آنچه گاهی تجربه جهنمی گفته میشود، دیده نمیشد. تقریباً همه تجربهها خوشآیند و بهشتی بودند. این نحوه انتشار تجربهها در آن ایام تردیدهای فراوانی برای دینداران بهویژه در سنت یهودی ـ مسیحی پدید آورد تا جایی که برخی مدعی شدند شیطان خود را در قالب موجود نورانی به تجربهگران نشان میدهد. درواقع آنها مطابق با آموزههای آخرتشناسانه خود نمیتوانستند بپذیرند که عموم افراد، اعم از افرادی که تقیدات دینی و اخلاقی دارند و آنها که چنین تقیداتی ندارند، همگی در آستانه مرگ تجربهای خوشایند و بهشتی را پشتسر بگذارند. اگرچه بعدها معلوم شد که میزان شیوع تجربههای ناخوشآیند بسیار بیشتر از آن چیزی است که در آغاز برآورد شده بود اما مشکل دیگری سربرآورد و آن اینکه معلوم شد خوشایند بودن یک تجربه و یا ناخوشآیند بودن آن لزوماً با سطح و کیفیت دینداری و اخلاقمداری فرد مرتبط نیست. چه بسا افراد بهظاهر متخلقی که تجربهای ناخوشآیند از سر گذراندهاند و چه بسا افراد به ظاهر لاقیدی که تجربهای خوشآیند داشتهاند. بنابراین اگر شما انتظار داشته باشید که این تجربهها در همه موارد بهسادگی و بیتأویل مؤید باورهای الهیاتی شما باشد، ممکن است انتظارتان برآورده نشود.