Get Mystery Box with random crypto!

درسهایی از 'پیکان سرنوشت ما' برای توسعه ایران محمدرضا یوسفی | مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم

درسهایی از "پیکان سرنوشت ما" برای توسعه ایران
محمدرضا یوسفی
کتاب "پیکان سرنوشت ما" خاطرات احمد خیامی است. زندگی احمد خیامی پر از فراز و فرود، شکست و پیروزی بوده است. او از ذهنی قوی، هوشی سرشار، شم بالای تجاری، پشتکاری فوق العاده برخوردار بود. احمد خیامی صاحب کارخانه ایران ناسیونال و بعد پیکان، مبلیران، فروشگاه زنجیره ای کوروش و... بود. زندگینامه احمد خیامی، برای گروههای مختلف بسیار آموزنده است. شاید دلیل اینکه این کتاب به چاپ یازدهم هم رسید همین نکات درس آموز آن است. در این یادداشت کوتاه از منظر توسعه به سه درس مهم اشاره میکنم.
او چند سال بزرگتر از برادرش محمود بود. از اول جوانی با همدیگر کار می کردند. اما در نهایت از همدیگر جدا شدند. عده ای در این میان شیطنت کردند و میان دو برادر اختلاف انداختند. عمر شراکت آنان کمتر از سه دهه بوده است. این در حالی است که همکاری خانواده راکفلرها در امریکا، خانواده أنیلی مالک فیات در ایتالیا، بیش از یک قرن ادامه دارد. اینکه چرا کار جمعی در کشور ما تداوم ندارد یک نکته کلیدی فرهنگی است.
احمد خیامی در دهه بیست با کانون نشر حقائق اسلامی همکاری داشته، در جوانی پیشرفت کرده و در سال 31 در سفر مصدق به مشهد، به نمایندگی از صنفش با وی دیدار کرد و همین امر بعد از کودتا برایش دردسر شد و مدتی را متواری بود. سپس به تهران آمده و فعالیت اقتصادیش را ادامه داده، رشد خوبی داشت. او و برادرش پس از. وقایع سال 42 به این فکر می افتند که فعالیت های اقتصادی ما در حال بزرگ شدن است و در ایران کسی نمی تواند بدون داشتن حامی ادامه راه دهد. به عبارت دیگر تا زمانی که سطح فعالیت ها در حد بنگاه و کارخانه های کوچک و متوسط است فرد میتواند به تلاش و توانمندی خود اتکاء کند اما از مرحله ای که میگذرد، اگر رابطه خوب با حاکمیت وجود نداشته باشد هر لحظه ممکن است که برنامه ای برای نابودی آنها طراحی شود. لذا دو برادر به این نتیجه می رسند که ما باید در دربار کسی را داشته باشیم که مانع دست درازی ها شود و در مواقع حساس از ما حفاظت کند.. آنان درست فکر می کردند. چرا که در آن دوران مشهور بود که کارخانه های بزرگ باید سهم برخی شاهزادگان را بدهند تا بتوانند ادامه حیات داشته باشند. برخی عامل جدایی دو برادر خیامی را غلامرضا پهلوی می دانند. در آن دوران ورود مادر ملکه، برخی شاهزادگان در هیات های امناء با همین منطق انجام میشد. امری کاملا تشریفاتی جهت حمایت از آن واحد و یا جلوگیری از خطرات احتمالی که با گرفتن سهم سالانه انجام میشد. شاید یکی از دلایل اینکه برخی از بزرگان در موسسات بسیاری عضو هیات امناء هستند نیز همین باشد. این نیز یکی دیگر از ویژگی های جهان توسعه نیافته است. زیرا.در کشورهای پیشرفته، حکومت با تضمین حقوق مالکیت، بهبود فضای کسب و کار به بخش خصوصی امکان رشد و رقابت می دهد. اما در کشورهای در حال توسعه به دلیل ساختار حکومتی، چنین ریل گذاری ها و فضاسازی هایی وجود ندارد. از این رو بخش خصوصی که از حدی فراتر رود احساس نیاز به حمایت افراد داخل حکومت میکند تا تضمینی برای تداومشان باشد. همین امر در تحولات بزرگ مانند انقلاب و یا کودتا برایشان مشکل ساز میشود.
تمامی اموال خیامی در داخل کشور پس از انقلاب مصادره شد. در حالی او یک کارآفرین به معنای واقعی بود. او برای اوج گرفتن در نظام سلطنتی نیاز به حمایت هم داشت اما ثروتش از طریق رانتخواری ایجاد نشده بود. البته او برای رشدش همیشه اصول اخلاقی را رعایت نمی کرد. ایران ناسبونال، ایران خودرو، مبلیران و... مصادره شدند. چنانکه می دانیم همه اینها پس از دولتی شدن به طور ناکار آمد اداره میشوند. در زمان خیامی، اتوبوسهای کارخانه وی به کشورهای اروپای شرقی مانند مجارستان، آلمان شرقی صادر میشد. و این مایه افتخار هر ایرانی بود. بنا بود تا 1360 اتومبیل تمام ایرانی ساخته شود اما اکنون اگر به کارخانه مصادره شده ایران خودرو نگاهی انداخته شود، باید حسرت خورد.
ناپایداری کار جمعی، عدم تضمین حقوق مالکیت موجب عدم شکل گیری بخش خصوصی کاملا مستقل شده و با تغییر نظام سیاسی، بخش خصوصی نیز در تلاطم قرار می گیرد. و بالاخره عطش مصادره نیز موجب تبدیل صنایع کارآمد به صنایع ناکارآمد شد. دو نکته اخیر موجب شده اند که مالکیت پایدار که شرط توسعه هر کشوری است در ایران شکل نگیرد.
@majmaqomh
@yousefimohamadreza