آدرس کانال:
دسته بندی ها:
دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین:
77.80K
توضیحات از کانال
این همه تقلاها و جدالهای فکریِ ما چه بهایی خواهد داشت ، اگر محبت در دلهایمان نقصان گیرد؟ (کانت)
.
.
تبلیغات: @makhfigah_tablighat
.
.
.
.
کانال فرهنگی مخفیگاه هیچ صفحه دیگری ندارد .
ادبیات
فلسفه
هنر
موسیقی
تاریخ و معرفی کناب
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
1
4 stars
0
3 stars
1
2 stars
0
1 stars
0
آخرین پیام ها 18
2024-01-02 23:29:47
نمیتوان همزمان به دو ارباب خدمت کرد: پس یا به خرَد خدمت کنید یا کتاب مقدس ...
#آرتور_شوپنهاور
کتاب: هنر رنجاندن
کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
15.1K views20:29
2024-01-02 14:47:53
چرا لذتِ آهستگی ناپديد شده است؟
آه! كجا رفتند دلآسودگان روزگاران گذشته كه به نرمی گام بر میداشتند؟ كجا رفتند ولگردان و بیكارگانی كه قهرمانان ترانه های عاميانه بودند؟ خانه بهدوشانی كه از آسيابی به آسياب ديگر پرسه میزدند و شب را زير ستارگان به صبح میرساندند.
آيا اين مردمان نيز به همراه كوره راهها، مرغزارها و فضای باز جنگلی ناپديد شده و به همراه آن طبيعت ، يكسره محو شدند؟ در زبان چک ضربالمثلی وجود دارد كه رخوت سادهٔ ايشان را با استعارهای بيان میكنند: «آنان به پنجرههای خداوند خيره شدهاند.»
كسی كه به پنجره های خدا چشم دوخته باشد، نه كسل و بیحوصله كه شاد و مسرور است. در دنيای امروز ما تنبلی بدل شده است به "كاری برای انجام دادن نداشتن" و اين موضوع كاملاً متفاوتی است؛ كسی كه كاری برای انجام دادن ندارد ناراضی است ، كسل است و در جستجوی ابدی برای جنب و جوش از دست رفته ...
#میلان_کوندرا
کتاب: اهیتگی
ترجمه: نیما زاغیان
کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
14.9K viewsedited 11:47
2024-01-01 15:55:06
#داستان_کوتاه
روباه عاقل
یک روز روباهی که حوصلهاش سر رفته و کمی هم افسرده بود و بیپول، تصمیم گرفت نویسنده شود، و چون منزجر بود از آدمهایی که هی اِل و بل میکنند و آخرش هم هیچ کاری نمیکنند، فوراً به نتیجه رسید و اولین کتابش خیلی خوب از کار درآمد و حسابی ترکاند، و همگان تحسینش کردند، و طولی نکشید که به همهی زبانها ترجمه شد (که بعضیشان هم ترجمههای خوبی نبودند). دومین کتابش حتی از اولی هم بهتر بود، و چندین استاد برجسته از مهمترین محافل دنیای آکادمیک آن دوران شدیداً به تحسینش برخاستند و حتی کتابهایی نوشتند دربارهی کتابهایی که دربارهی کتابهای روباه نوشته شده بود. از آن پس، روباه کاملاً راضی و خرسند شد و در سالهای بعد هیچ اثری منتشر نکرد. اما ملت شروع کردند به پچ پچ و هی به همدیگر میگفتند: «چه بلایی سر روباه آمده؟»
وقتی هم که او را در مهمانیها و بزن بکوبها میدیدند، بیدرنگ سراغش میرفتند و گیر میدادند که حتماً باید اثر دیگری منتشر کند. روباه با کلافگی جواب میداد: «اما من که دو تا کتاب منتشر کردهام» و آنها میگفتند: «بله، و خیلی هم خوب بودند، برای همین باید یکی دیگر منتشر کنی.»
روباه جوابی نداد، ولی با خودش فکر کرد: «در واقع چیزی که آنها از من میخواهند این است که یک کتاب بد منتشر کنم. اما من زرنگتر از این حرفهام و این کار را نمیکنم.» و دیگر کتابی منتشر نکرد ...
#آگوستو_مونته_روسو
داستان: روباه عاقل
ترجمه: مهشید شریفیان
کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
13.1K viewsedited 12:55
2023-12-31 22:37:35
شاید آنچه موجب تشدید گرایش جامعهی مدرن به مقدم دانستن محصول بر فرایند شده است، وابُریدن تدریجی بدن از زندگی روزمره باشد. با گذر از دورانهای کشاورزی ، صنعتی و اطلاعاتی ، بدنهای ما به نحو پیشروندهای از تلاش برای بقا محروم شدهاند. بخش زیادی از فلسفهی سوزوکی در واکنش به این جسمانیتزدایی از نژاد انسان پرورش یافته است ، که به دیدهی او پیامد مستقیم و بیواسطهی اتکای تقریباً تمام و کمال تمدن معاصر بر انرژی غیر حیوانی است.
سوزوکی از همان آغاز فعالیت خود در دههی ۱۹۶۰ پیشبینی کرد که تکنولوژی مدرن رفته رفته پرسونای فردی و گروهی ما را تحلیل خواهد برد. او تضعیف بیان جسمانی ، آوایی و زبانی ما را که امروزه به سبب تکنولوژی هوشمند مبتنی بر اینترنت رو به وخامت گذاشته ، بهدرستی پیشبینی کرده بود.
(برگرفته از مقدمه کتاب "فرهنگ بدن است" اثر #تاداشی_سوزوکی
ترجمه و گرداوری: نرگس یزدی)
کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
13.1K viewsedited 19:37
2023-12-29 22:39:53
اگر زمانی حس کردیم با فرد نامناسبی ازدواج کرده ایم ، هیچ اشکالی ندارد. لازم نیست او را ترک کنیم ...
تنها چیزی که باید ترک کنیم نظریه رمانتیکی ست که مفهوم غربی ازدواج در طول ۲۵۰ سال گذشته بر مبنای آن پایه گذاری شده است: این که یک آدم تمام و کمال وجود دارد که میتواند همه نیازهای ما را برطرف و تمام آرزوهای مان را برآورده کند.
باید دیدگاه رمانتیکمان را با این آگاهی حزن انگیز و گه گاه خنده دار جایگزین کنیم که هر موجود انسانی ما را دلخور ، ناراحت ، عصبانی ، درمانده ، دیوانه و دلسرد خواهد ساخت؛ و ما نیز بدون هیچ قصد و غرضی همین کار را با او خواهیم کرد.
#آلن_دوباتن
کتاب: جستارهایی در باب عشق
ترجمه: گلی امامی
کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
14.7K views19:39
2023-12-27 22:51:53
قبل از اینکه بخوابم در آینه بصورت خودم نگاه کردم ، دیدم صورتم شکسته محو و بی روح شده بود بقدری محو بود که خودم را نمیشناختم ...
رفتم در رختخواب لحاف را روی سرم کشیدم غلت زدم ، رویم را بطرف دیوار کردم ، پاهایم را جمع کردم ، چشمهایم را بستم و دنباله خیالات خودم را گرفتم این رشتههائی که سرنوشت تاریک ، غمانگیز ، مهیب و پر از کیف مرا تشکیل میداد.
#صادق_هدایت
کتاب: بوف کور
کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
17.1K views19:51
2023-12-26 23:17:33
#موسیقی
آینه ها (مسخ)
خواننده: فرهاد مهراد
ترانه سرا: اردلان سرفراز
آهنگساز: شماعی زاده
این ترانه توسط اردلان سرفراز به دو نویسنده بزرگ قرن بیستم "فرانتس کافکا" و "صادق هدایت" تقدیم شده است.
کانال: @makhfigah_channel
17.2K viewsedited 20:17
2023-12-26 13:00:58
#داستان_کوتاه
مشت به دروازه قصر
تابستان بود، روزی بسیار گرم. همراه خواهرم در راه خانه از کنار دروازهای میگذشتیم. نمیدانم خواهرم عمدا یا از سر حواس پرتی مشتی به دروازه زد یا آن که فقط تهدید به زدن کرد اما ضربهای وارد نیاورد. صد گام آن سوتر، در سر پیچ جاده به چپ، دهکده آغاز میشد. دهکده نا آشنا بود، اما همین که از برابر نخستین خانه گذشتیم، کسانی، وحشت زده و از ترس قامت خمانده، در برابرمان ظاهر شدند و با تکان دستی دوستانه یا به قصد هشدار به سوی مان اشاره کردند ....
قصری را نشان دادند که از کنارش گذشته بودیم و مشتی را یاد آورمان شدند که خواهرم به دروازه زده بود. گفتند صاحبان قصر علیهمان اقامهی دعوا خواهند کرد، تحقیقات به زودی آغاز خواهد شد. من خود کاملا آرام ماندم و خواهرم را هم به آرامش فرا خواندم. چه بسا او اصلا مشتی به دروازه نزده بود، و فرضاً اگر هم زده بود، در هیچ نقطهای از دنیا کسی را به خاطر چنین کاری به محکمه نمیکشند. سعی کردم این مطلب را به آنانی هم که گردمان را گرفته بودند حالی کنم. همگی گفتههایم را شنیدند، اما خود ابراز نظری نکردند. چندی بعد گفتند، نه فقط خواهرم، که خود من هم در مقام برادر او در اتهام هستم. لبخندزنان سر جنباندم. همگی به سوی قصر سرگرداندیم، آنگونه که دودی را در دوردست نظاره میکنند و در انتظار آتش میمانند. راستی هم به زودی سوارانی را دیدیم که از دروازهی چار طاق گشودهی قصر به درون تاختند. گرد و خاک به هوا برخاست و همه چیز را در خود گرفت. تنها برق نیزههای بلند به چشم میآمد. گروه سواران هنوز به تمامی از دروازه به درون نرفته بودند که اسبها را برگرداندند و رو به سوی ما آوردند.
خواهرم را واداشتم از آنجا برود. گفتم به تنهایی موضوع را فیصله خواهم داد. خواهرم حاضر نبود تنهایم بگذارد. گفتم دست کم برود و لباس دیگری به تن کند تا با سر و وضع مناسب تری با آن اربابان رو به رو شود. سرانجام گفتهام را پذیرفت و گام در راه دراز خانه گذاشت. سواران لحظهای بعد به ما رسیدند. از بالای اسب سراغ خواهرم را گرفتند. بیمزده پاسخ داده شد که او فعلا در این مکان حضور ندارد، اما بعدا خواهد آمد. کم و بیش با بیاعتنایی از این پاسخ گذشتند. ظاهرا مهم این بود که مرا به چنگ آوردهاند. در میانشان دو تن از دیگران برتر مینمودند. یکی از آن دو قاضی بود، مردی جوان و پرجنب و جوش، و دیگری دستیار آرام او بود که آسمن نامیده میشد. از من خواستند وارد خانهی روستایی شوم. در حالی که سر میجنباندم و بند شلوارم را پس و پیش میکردم، زیر نگاه تیز اربابان به کندی راه افتادم. هنوز بر این گمان بودم که تنها کلامی خواهد توانست منِ شهری را در کمال عزت و احترام از دست این جماعت روستایی برهاند. اما چون از آستانهی خانهی روستایی به درون رفتم، قاضی، که به پیش جهیده بود و انتظارم را میکشید، گفت: «برای این مرد متأسفم.» بی هیچ شکی منظور او وضعی نبود که من در آن به سر میبردم. بلکه سخنش دربارهی آن چیزی بود که انتظارم را میکشید. آن چاردیواری بیشتر به سلول زندان میمانست تا به خانهای روستایی: سنگفرشهای بزرگ، دیوارهای تاریک لخت و عریان، جایی در دل دیوار حلقهای آهنی و در میانهی اتاق چیزی که از یک لحاظ به تختی ساده و از لحاظ دیگر به میز جراحی میمانست.
آیا هنوز امکان آن هست که مزهی هوایی جز هوای زندان را بچشم؟ جان کلام این پرسش است، یا بهتر آنکه بگویم، این پرسش میتوانست جان کلام باشد، اگر امکان رهاییام وجود میداشت.
#فرانتس_کافکا
مترجم: علیاصغر حداد
کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
18.0K viewsedited 10:00
2023-12-24 23:22:41
نیچه یک بار گفته تفاوت اصلی انسان و گاو این بود که گاو میدونست چطور وجود داشته باشه، چطور بدون بیم، در زمان مقدسِ اکنون، بدون سنگینی بار گذشته و بیخبر از وحشت های آینده زندگی کنه.
ولی ما انسانهای بدبخت چنان در تسخیر گذشته و آیندهایم که فقط میتونیم مدت کوتاهی در اکنون پرسه بزنیم. میدونین چرا تا این حد در حسرت روزهای طلایی کودکی هستیم؟ نیچه میگه چون روزهای کودکی روزهای بیخیالی بودهاند، روزهایی عاری از دلواپسی، روزهایی که هنوز آوار گذشتهها و خاطرات دردناک و محزون بر ما سنگینی نمیکردهاند ...
این رو هم مثل بسیاری از اندیشههاش، از آثار شوپنهاور غنیمت برده.
#اروین_د_یالوم
کتاب: درمان شوپنهاور
ترجمه: سپیده حبیب
کانال مخفیگاه: @makhfigah_channel
13.2K views20:22
2023-12-23 23:29:24
قطعه: فال حافظ
خواننده: کوروس سرهنگ زاده
ترانه سرا: سیمین بهبهانی
اهنگساز: منوچهر لشکری
انتشار: ۱۳۴۵
چو نای بی آوا
اگر چه خاموشم ...
زبان دل گوید
مکن فراموشم ...
کانال: @makhfigah_channel
13.3K views20:29