آدرس کانال:
دسته بندی ها:
دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین:
234
توضیحات از کانال
💎ماشاالله لاحول ولاقوةالا بالله العلى العظیم
زمان رسیدگی به خودتون اینجا با اموزشهای من ملکه خاص میشین 😍
..................................
💬کانال لباسمون👇
@onlineshop_jansu
🗨کانال محصولات درمانی گیاهی👇
@organic_poweristore
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
1
4 stars
0
3 stars
1
2 stars
1
1 stars
0
آخرین پیام ها 18
2023-04-28 22:55:38
اسم شلوار ها رو به درستی یاد بگیر
@malakesho
4.2K viewsTiti(مریم) , 19:55
2023-04-28 22:55:37
اسم شلوار ها رو به درستی یاد بگیر
@malakesho
4.0K viewsTiti(مریم) , 19:55
2023-04-28 22:55:37
اسم شلوار ها رو به درستی یاد بگیر
@malakesho
4.1K viewsTiti(مریم) , 19:55
2023-04-28 22:55:36
موهاتو اینجوری حالت بده
@malakesho
4.1K viewsTiti(مریم) , 19:55
2023-04-28 14:20:40
زهراخانم با دیدنم به سمتم اومد: - چیزی نیاز دارید خانم؟ - بقیه کجان؟ - همه توی سالن غذاخوری هستند.)بعد با دست به راهروی روبهرو اشاره کرد( - ممنونم! وقتی از راه رو عبور کردم یک سالن بزرگ با صندلیهای آبی و میز سفید دیدم، هر چهارتاشون پشت میز نشسته بودن.…
4.7K viewsTiti(مریم) , 11:20
2023-04-28 14:16:55
جمعه ها رو همیشه با یه موزیک شارژ کن
از امروز باید برای شروع یک هفته خوب و عالی برنامه ریزی کنی
پس اول روحت رو تغذیه کن
یه صبحونه عالی با یه موزیک خوب
نوش جونتون
4.5K viewsTiti(مریم) , 11:16
2023-04-28 14:16:55
راز این است، که هر آنچه هست و در حال وقوع می باشد را قبول کنی.
زیرا قبل از اینکه تو آن را بپذیری،
هستی آن را پذیرفته و در بیکرانش به آن
اجازه ی بودن داده است.
وقتی قبولش می کنید، شما در جهتِ رودخانه شناور می شوید و اینگونه تنش و نگرانی به آرامشی که از هماهنگی نشات می گیرد، تبدیل خواهد شد.
#سوفیا_ساناندا
4.5K viewsTiti(مریم) , 11:16
2023-04-27 23:33:47
با صدایی که انگار از ته چاه شنیده می شد، گفتم: - حالادقیقاً می خوایو من براتون چیکار کنم؟ سام با شنیدن حرفم لبخند مهربونی زد: - ما می خوایم تو رو آموزش بدیم تا بتونی اعتماد خسرو و دست راستش رو جلب کنی، بعد اسنادی که ما می گیم رو برامون پیدا کنی. - مگه…
5.1K viewsTiti(مریم) , 20:33
2023-04-27 13:37:32
- همچنین! بعد هم به سمت پلهها رفت. سام به اون چشم قهوهای اشاره کرد: - ایشون هم کیارش؛ محافظ شخصی آرتین! با لبخند دستم رو به سمتش دراز کردم: - سلام از... قبل از اینکه ادامه حرفم رو بزنم، بی توجه به من به سمت در خروجی رفت. - وا، این چرا اینطوری بود؟ سام…
5.3K viewsTiti(مریم) , 10:37
2023-04-23 23:15:04
* رمان مافیا قسمت اول (آرتین) - سلام قربان، پیداش کردیم. - خوبه! خودتون می دونید باید چیکار کنید! - بله آقا. گوشی رو قطع کردم و وارد اتاق جلسه شدم. سام، فرزین و کیارش، با دیدنم از جا بلند شدن و سلام کردن. - سلام، بشینید که کار مهمی دارم! فرزین…
3.7K viewsTiti(مریم) , 20:15