Get Mystery Box with random crypto!

بود.بعد هم با يك پرتاب دقيق حاج آقا را انداختند داخل حوض معروف | من و کتاب

بود.بعد هم با يك پرتاب دقيق حاج آقا را انداختند داخل حوض معروف دوكوهه.
بعد از آن خيلي از خادمان دوكوهه طعم اين پتو و حوض دوكوهه را چشيدند!شيطنت هاي هادي در نوع خودش عجيب بود. اين کارها تا زماني که پاي او به حوزه ي علميه باز نشده بود ادامه داشت.
يادم هست يک روز سوار موتور هادي از بهشت زهرا به سوي مسجد برمي گشتيم. در بين راه به يکي از رفقاي مسجدي رسيديم. او هم با موتور ازبهشت زهرا س بر مي گشت.
همين طور که روي موتور بوديم با هم سلام و عليک کرديم.يادم افتاد اين بنده ي خدا توي اردوها و برنامه ها، چندين بار هادي را اذيت کرد. از نگاه هاي هادي فهميدم که مي خواهد تلافي کند! اما
نمي دانستم چه قصدي دارد. هادي يک باره با سرعت عملي که داشت به موتور اين شخص نزديک شد و سوييچ موتور را درحالي كه روشن بود چرخاند و برداشت.موتور اين شخص يک باره خاموش شد. ما هم گاز موتور را گرفتيم ورفتيم!هر چه آن شخص داد مي زد اهميتي نداديم.به هادي گفتم: خوب نيست الان هوا تاريک مي شه، اين بنده ي خدا وسط اين بيابون چي کار کنه؟ گفت: بايد ادب بشه.يک کيلومتر جلوتر ايستاديم. برگشتيم به سمت عقب. اين شخص همين طور با دست اشاره
مي کرد و التماس مي کرد.هادي هم کليد را از راه دور نشانش داد و گذاشت کنار جاده، زير تابلو. بعد هم رفتيم...
@man_ketab