من و اوکراین در یک چیز مشترکیم. غم هر کداممان به تخم دیگریست. | نسرین جایی منتظرم باش
من و اوکراین در یک چیز مشترکیم. غم هر کداممان به تخم دیگریست. وقتی کرونا شغلم را گرفته بود، همزمان دندان تو درد میکرد، باتری ماشین خراب شده بود و تمام شلوار و پیرهن های توی کمد تصمیم گرفته بودند همزمان پاره و کهنه شوند و بدبختی گوشه ی رینگ یقه ام کرده بود، اوکراین به تخمش هم نبود. حالا که کیِف خیابان به خیابان سقوط میکند هم، به تخم من نیست. بی پولی رنج عمیق و پیش پا افتاده ایست. بی کَسی از آن هم بدتر است. اوکراین چشم هایش آبیست. سینه هایش شق و رق است. موهایش همچنان که بلند است، بلوند هم هست. هیچوقت تنها نبوده و نمی ماند. بی کسی را نمیفهمد. سگ لرز زمستان پیاده روی های هرز و بی هدف بلوار کشاورز به نمیدانم کجا را نمیفهمد. با نون بخور سیر بشی، تو زن بگیر روزیش خودش میاد، ایشالا درست میشه خدا بزرگه را نمیفهمد. من از نسل خدا بزرگه هستم. هزینه ی درمان امیرعلی که پنج برابر شد خدا بزرگ بود. تو که داشتنت سخت بود، سخت تر شد، خدا بزرگ بود. هدف هایمان که آرزو شد، و آرزوهایی که محال، خدا بزرگ بود. خدای اکراین همچنان بزرگ است. نمیدانم اما خدای من دارد کوچکتر میشود یا دلار روز به روز بزرگ و بزرگتر میشود. اکراین به ازای هر استوری "دلم گرفته"، صد تا بپوش دارم میام دنبالت دارد. شبها قبل از خواب آب پرتقال میخورد. جمعه ها ایستگاه پنج توچال را روی چوب اسکی هایش پایین می آید. گشنه اش نمیشود، گرسنه اش میشود. اسهال نمیشود، بیرون روی نرم میگیرد. من ولی تنها نشسته ام. اینجا، با دختری در قلبم. خدا بزرگ است. قلب من کوچک. دلم برایت تنگ میشود. برایت دلم تنگ است. و گور پدر اکراین.
@manonasrin