2021-09-12 14:14:38
از من میپرسی "چته؟" انگار که از باران بپرسی "چرا خیسی؟". پرسیدن این سوال از من بی معناست. چون من در اغلب اوقات چم است. وقتی جاده ی دالیخانی را بالا میرفتیم و لای درختها گم میشدیم چم بود. وقتی موهایت را یکدفعه بدون هیچ دلیلی کوتاه کردی چم شد. وقتی لیورپول میبازد چم میشود. وقتی گفتی باید چند روزی بروی سفر، رفتی، چند هفته گذشت، برنگشتی، داشت کم کم توی این شهر چم میشد. وقتی سعید را برده بودیم فرودگاه که برای همیشه برود و دیگر هیچوقت با هم حکم بازی نکنیم چم بود. چند روز پیش که باطری ماشینم خوابید و هرچه با سیم و عملیات باطری به باطری تلاش کردیم احیایش کنیم، توی ماشین کلافه شده بودی از گرما، چم بود. وقتی سر پروژه جدید با مهندس ناظر توافقمان نمیشد، یه لنگ در هوا مانده بودیم و همزمان قیمت سیب زمینی پیاز از ما جلو میزد، چم بود. وقتی فکر میکنی فقط تو درگیر این زندگی هستی و اگر فقط یکبار بگویم فعلا حوصله ات را ندارم سگ میشوی و بچه بازی، چم میشود. وقتی احساس میکنم کافی نیستم، وقتی توی مافیا همان شب اول اجماع میشوم، وقتی ناهار سوپ است، وقتی حتی فقط یکبار هم که شده جفت شیش نمی آورم، وقتی میگویی پنج دقیقه ای آماده میشوم، نمیشوی، یک ساعت علافم میکنی، وقتی آقاجون احمد مرد، در تمام این وقتی ها چم بود. چم که میشود نمیتوانم حالم را برایت توضیح بدهم. شرحش برایم سخت است. انگار که بچه ها توی کوچه فوتبال بازی کنند و مرا بازی ندهند. انگار که تا پایت را میگذاری توی حمام، شیر آب را در یک جای دیگر خانه باز کنند. انگار که از ده تا سوال چهار تایش را ننوشته باشی و مراقب برگه را از زیر دستت بکشد. انگار که عطسه ات بگیرد ولی نیاید. و اینها همه نمیتواند این غم قلدر که یقه ام را گرفته و چسبانده است بیخ دیوار را برای تو به درستی توضیح بدهد. غم با من آمیخته و در من حل شده است. برای همین هم هست که هربار میپرسی چته؟ جواب میگیری نمیدونم. درست مثل اینکه از باران بپرسی "چرا خیسی؟".
@manonasrin
6.9K viewsedited 11:14