2022-08-31 20:46:03
از كجا آورده ای؟
شعر طنز حمید آرش آزاد
اين همه آه و فغان را از كجا آوردهاي؟
سفرهي خالي زِ نان را از كجا آوردهاي؟
زيرِ پوستِ خويش داري يكصد و چند استخوان
اي زرنگ! اين استخوان را از كجا آوردهاي؟
هر دم از جيبت، صداي سكّه ميآيد به گوش
ناقلا! اين شش قران را از كجا آوردهاي؟
در تنت تاب و توانِ اندكي مانده هنوز
مختصر تاب و توان را از كجا آوردهاي؟
از گرانيها، فقط خوابي گران داري و بس
هر شب، اين خوابِ گران را از كجا آوردهاي؟
يك نفر پولي كلان خوردهست و تو فهميدهاي
اي شقي! فهم و گمان را از كجا آوردهاي؟
تويِ خونت قند و روغن داري، اي اسرافكار!
اين دو گنجِ شايگان را از كجا آوردهاي؟
ميدوي دايم به دنبالِ لباس و نان و آب
اين دو تا پايِ دوان را از كجا آوردهاي؟
بالش و فرشت، زمين است و لحافت، آسمان
اي توانگر! اين و آن را از كجا آوردهاي؟
از فروغِ ماه، روشن ميشود كاشانهات
تو، چراغِ آسمان را از كجا آوردهاي؟
پولِ باد آورده را خوردند رندانِ زمان
سهمِ تو باد است، آن را از كجا آوردهاي؟
ديگران ميلياردها خوردند، نوشِ جانشان
تو بگو اين جسم و جان را از كجا آوردهاي؟
خفته بودي دوش زيرِ سايهي يك ساختمان
سايهي اين ساختمان را از كجا آوردهاي؟
گوييا در خوابِ خوش باغِ جنان را ديدهاي
خوابِ خوش، باغِ جنان را از كجا آوردهاي؟
معترف شو بر گناهانِ خود و، فوراً بگو
«آرش»! اين طبعِ روان را از كجا آوردهاي؟
11 views17:46