2022-06-07 22:14:23
خیال خام مِسم من، تمامِ تامِ زری تو
میان ظلمت این شب، سپیدهای، سحری تو
شراب کهنهی عشقی، دوات و دفتر تازه
قمار آخر عمرم، خدا کند ببری تو
به آبروی زلیخا، به آب دیده ی یعقوب
بیا دوباره به کنعان، که لیلة القمری تو
تمام دار و ندارم، طعام و طعمهی طوفان
فقط دلی که ندارم، نهاده ام بخری تو
در این بطالت عمرم، همیشه امن و امان بود
شرر به خرمن باور، بزن که پرخطری تو
هزار سرو و صنوبر، هزار جنگل اخضر
فدای تیزی خنجر، خوشم اگر تبری تو
جماعتی به برم جمع و فارغم ز جماعت
به حکم حاکم این دل، بزن که معتبری تو
«رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند»
ببین چه آمده فالم، ببین چه خوشخبری تو
#وحیدباقرلو
اردیبهشت ۱۴۰۱
https://t.me/VBpoems
109 views19:14